پیشتر به وجود ادیان، عقاید و مذاهب یهودیت، مسیحیت، زرتشتی، مزدکی، زروانی، تشیع، تسنن، معتزله، صوفیه و یارسان
در تاریخ کرمانشاه پس از اسلام اشاره کرده و گفتیم که به دلیل همین کثرت و
تنوع عقاید موجود در کرمانشاههان، این خطه را "هندوستان ایران" خوانده اند. در ادامه، به برخی دیگر از عقاید رایج در کرمانشاهان شاره می گردد.
نویسنده: ایوب صفری
عقاید خارجی(خوارج)
مسعودی نام طوایفی از اكراد را به عنوان هواداران خوارج ذكر كرده كه بیشتر آنها در
حوالی كرمانشاه ساكن بوده اند. این مورخ در مروج الذهب می نویسد: «بعضی كردان
عقیده خوارج دارند و از عثمان و علی رضی الله عنهما بیزاری میجویند.» بی شك كردانی كه مسعودی نام برده، در جریان مبارزة خویش، قبل از
آنكه عقاید این فرقه را در نظر بگیرند، آنرا ابزاری در جهت مقابله باقوم غالب و
استبداد خلفا می دانستند و در واقع، این بعد مبارزاتی خوارج بوده كه اكراد را جلب
نموده، آنچنانكه در موارد دیگر نیز وضعیت
به همینگونه بوده است.
خوارج، بویژه طی سالهای آخر خلافت امویان، نفوذ زیادی در
مغرب ایران بدست آورده اند و حتی در سالهای 127 تا 132 هجری، مدتی بر كرمانشاه
تسلط سیاسی نیز داشته اند. اوج نفوذ خوارج، حكومت منصور بن جمهور خارجی درسال 127
برماهین(ماه کوفه و ماه بصره که دینور و نهاوند بود) تا اصفهان بوده است. و پس از آن باید خروج «خراشة خارجی» در زمان هارون
الرشید و تسلط او بردینور و كرمانشاه را نام برد. گردیزی در زین الاخبار، پس از
شرح شكست «خاافره» به دست فضل بن یحیی كه در این زمان حاكم خراسان بود، می نویسد:
«و خراشه بن سنان الخارجی بایام او[خاافره] بیرون آمده بود، و دینور بگرفت. و فضل(بن یحیی)
ابراهیم بن جبرئیل را بفرستاد تا خراشه را هزیمت
كرد و اندرسه روز نود فرسنگ بگریخت.»
خرمیان و «بومسلمیه»
گفته می شود كه محمّره یا سرخ جامگان، در واقع
مزدكیانی بوده اند كه اززمان ساسانیان بطور پنهانی در نواحی دور افتاده ایران و
كوهستانهای مركز و مغرب و شمال غربی ایران می زیسته و در دورة اسلامی، دین خود را
آشكار ساخته اند . مورخین بسیاری خرم دینان و سرخ جامگان را یكی دانسته اند، از
آنجمله زرینكوب در كتاب دو قرن سكوت می نویسد:«آیین خرمی كه ظاهراً بازماندة دین
مزدك بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آذرباییجان و ارمنستان و همدان و دینور و ری و اصفهان عدة بسیاری از پیروان آن وجود
داشتند.»
پیروان مزدك در شهرهای مختلفی پراكنده شده بودند، اما برخی شهرها، پایگاه های اصلی آنها به شمار می آمده که پس از آذربایجان، باید از کرمانشاه، دینور و همدان یاد کرد. با این توضیح که اعتقادات سرخ
جامگان کرمانشاهان با مزدك تا حدودی متفاوت بوده و آنان احتمالاً در روش
مزدك، اصلاحاتی بوجود آورده و نام خرم دینی را برای آیین خود، برگزیده بودند.
محققین
بر آنند كه خرمدینان دو دسته بودند. عباس پرویز در این باره می نویسد:«مورخین و نویسندگان دیگر
نیز گفتة مؤلف الفرق بین الفرق را تأیید
می كنند و خرمدینان را دو قسمت می دانند از آنجمله ابن ندیم در كتاب الفهرست می نویسد: «خرمدینان گروه اول كه معروف به محمره بودند در دامنة جبال[...] و دینور
و اصفهان و اهواز بسر می برند و بمزدك اعتقاد داشتند. اینان ازاستبداد و ظلم و ستم دوری می جستند و نسبت
به هم نوع خود مهربان بودند و [...] اما گروه دوم را پیروان بابك می نامیدند.» كسانی كه تفاوت دیدگاه دو گروه خرمیان را پذیرفته اند، اكثراً
گروه اول را كه در دینور و كرمانشاه نیز حضور داشته اند، پایبند به اخلاقیات و
دارای اهداف ملّی معرفی می نمایند(که در نتیجه آنها را بیشتر باید یک جریان سیاسی دانست تا مذهبی) و البته گروه دیگر یعنی خرم دینان را فاقد اخلاق
سیاسی و غارتگر معرفی كرده اند. تعدادی از مورخین نیز وجود دارند كه سرخ جامگان را
به چندگروه تقسیم كرده اند كه همة این گروهها متفاوت ازهمدیگر بوده اند و از
آنجمله مسعودی در كتاب التنبیه و الاشراف می نویسد:«مسعودی گوید و ما دركتاب
«المقالات فی اصول الدیانات» و كتاب«سر الحیاة» از مذهب خرمیان كوذكی و كوذشاهی و
غیره و از خرمیانی كه در نواحی[...] همدان و ماه كوفه و ماه بصره و [...] دیگر
قلمرو عجمان هستند سخن آورده و اختلافاتی را كه میان آنها هست و اختلافات این دو
فرقه را با فرقةسرخ پوشان و مزدكیه و ماهانیه و غیره برشمرده (ایم) .»بر این اساس آیین های كوذكی و كوذشاهی كه البته تا حدودی متفاوت
بوده اند، در نواحی ماه كوفه مورد قبول مردم بوده كه هم با محمره و هم مزدكیه
تفاوت داشته اند. گروه سوم از مورخین، به استناد متون تاریخی معتقدند كه تمام این
گروهها پیروان ابومسلم هستند كه درهر جایی به نامی خوانده می شده اند. سعید نفیسی در كتاب«بابك خرم دین» به نقل از
سید مرتضی داعی حسنی می نویسد: «بدان كه این قوم[پیروان ابومسلم] را درهر موضعی
بلقبی خوانند: در بلاد اصفهان و نواحی آن خرمیه و در قزوین و ری مزدكی و سنبادی و
درماهین محمره.» به نظر می رسد تمام گروههایی كه نام برده
شدند، شاخه هایی از یك جریان تاریخی با پیشینه ای مشترك باشند، بدین صورت كه از
زمان ساسانیان، در بسیاری از شهرها مانند دینور و كرمانشاه و همدان و ...، كسانی
از پیروان بابك با نام«خرم دینان» باقی مانده بودند كه بااستفاده از مرگ ابومسلم و
جذب پیروان او، به دنبال احیاء آیین خود بودند و با ظهور بابك، پیرو او گردیدند. در
طی این مراحل، شكل گیری آیین آنها در مناطق مختلف، تا حدودی متفاوت بوده است. عزیز
الله كاسب در كتاب «منحنی قدرت» به این معنی اشاره داشته است؛ «این دین خرّمی
زندقه یی بود كه ظاهراً هدف آن احیاء آیین مزدك بود و بقایای ابومسلم و ناراضیان
دیگر نیز بدان پیوسته بودند.»
مسعودی در مروج الذهب، شروع كار
طرفداران ابومسلم را اواخر روزگار یزید ناقص دانسته و در ادامه می نویسد: « وقتی
خبر قتل ابومسلم به خراسان و نواحی جبال رسید، خرمیان بر آشفتند اینان گروهی بودند
كه مسلمیه عنوان داشتند.» از مناطقی كه مسعودی شرح می
دهد، می توان دریافت كه كرمانشاه و حوالی آن نیز جزو این دسته از خرمیان بوده
اند.
خرم دینان در سال 218 در جبال به جنبش در آمده و در همدان لشكرگاه ساختند.
هنگامی كه مأمون به جنگ روم رفت، در یك شب در همه جا قیام كرده و شهرها را غارت كردند. ابن اثیر در ذیل سال 219 هجری می نویسد: «در آن سال بسیاری از مردم كوهستان (زاگرس
و كرمانشاهان و همدان و اصفهان و ماسبذان و بلاد دیگر) دین خرم دینان را پذیرفتند
(تابع بابك شدند) همه جمع شدند و در لشكر گاه همدان لشكر زدند. مأمون سپاهی برای سركوبی آنان فرستاد. فرمانده آن سپاه
اسحاق بن ابراهیم بن مصعب (پسر عم طاهر ایرانی) امارت كوهستان(كرمانشاهان و كردستان و لرستان و
همدان) را باو واگذار كرد.»
سپاه اسحاق در نهایت
خرم دینان را شكست داد. یعقوبی نیز این ماجرا را نقل كرده امّا اضافه می كند كه
قبل از سپاه اسحاق بن ابراهیم، سپاهی به فرماندهی «هاشم بن باتیجو» اعزام شده كه
شكست خورده بود.