بهمنی دیگر آمد !
چقدر سرود زیبای ایران ایران با صدای رضا رویگری را دوست دارم! تنها آرزویم شنیدن هر روزهی این صدا در روزهای
بهمن است! ای کاش بعضی وقتها زمان متوقف میشد یا لااقل آرام تر میرفت که آدم
مجبور نباشد حسرت روزگاران گذشته را بخورد! یادش بخیر ... آنهایی که یادتان می
آید... روزهای انقلاب را میگویم:
الله، الله، الله، ... لا اله الا الله...
از خشم یتیمانت- از خون شهیدانت- فردا که بهار آید- صد لاله به بار آید...
عین حلقه های زنجیر رفته بودیم توی هم، نفسهایمان شده بود یکی، چه مزه ای میداد لحظه ها!
تودهای بود، مجاهد بود، فدایی بود، ملی گرا بود، مسلمان بود، شیعه بود، سنی بود، اینوری بود، آنوری بود، همه و همه دست هم را گرفته بودیم، یادش بخیر، چه روزهای شیرینی بود!
ای کاش که همان مجاهدین و فداییها و ... به جای بریدن و پناه بردن به دامان دشمنان این مرز و بوم و این مردم امروز در کنار ما بودند.کسی از مرگ نمی ترسید، مرگ را ما ترسانده بودیم و در چنین بعدی از زمان سر، چه معنی میداد؟ جان به چه میارزید، دلهایمان را گذاشته بودیم کف دست و تعارف میکردیم به مگسکهای تفنگهای پولادی تا دلهایمان را گل بکند، چه گلهای سرخی که نروئید از این همه دل!
شاه را با آن ید و بیضاء بیرون کرده بودیم، قرار بود که دیگر آقای خودمان باشیم، چرا که نباشیم! تمام بدبختیها و سیاه روزیها از شاه بود و دار و دسته اش که آنها هم رفته بودند.
فقر، فساد، رانت، سانسور، دوگانگی و چندگانگی همه واژههای فرهنگ شاه بودند که آتششان زدیم، چه کسی آمد و دوباره این واژهها را نوشت؟!
دوستانه چه دشمنیها که با خودمان نکردهایم؟! راستی چرا اینگونه به جان هم افتادهایم!
مردم حقیقت را میخواهند و یگانگی و وحدت را و این توقع زیادی نیست! سزاوار بیمهری نبودیم، کم خدمتی نکرده بودیم! گفتند صبرتان هم انقلابی باشد، گفتیم: به چشم، گفتند: جنگ است، گفتیم: به دیده منت! از بچهی 9 ساله تا پیرمرد 90 ساله، بازهم دلهایمان را مثل نارنجکهای حسین فهمیده در دست گرفتیم و رفتیم به جنگ دشمنِ تا دندان مسلح!
تمام دار و ندارمان همین دل بود و مشتی آرزو، روزهای اول تفنگ هم نداشتیم. فنون جنگ هم نمیدانستیم. برای همین هم خیلیها با دلهایمان روز روشن رفتیم توی لولههای تفنگ دشمن. الان باید آن دلها پای درختان باقیمانده از آن زمان، سبز کرده باشند. اگر گذرتان به مناطق جنگی افتاد پای درختان را حتماً نگاه کنید.
نمیدانم چه وقت خوابمان برد و چه موقع این پیمان نامه ها پاره شد؟! فقط میدانم قرارمان همه چیز بود، اما اینها که هستند، نبود!
قرارمان عدالت بود اما، مه آفرید خسروی، بابک زنجانی، بیمه ایران، سازمان تأمین اجتماعی، سلطانهای شکر، برنج، آهن و رانت و ویژه خواری، فاصلهی طبقاتی و هزار کوفت و زهر مار دیگر نبود.
زورمان به فقر و گرانی و تورم و بیکاری نرسید، اجرای عدالت که دیگر جایی از صحبت نداشت! آنهایی که یادشان میآید، یادشان هست که مبلها را جمع کردند و گذاشتند کنار و نشستند روی موکت که حکومت از آنِ مستضعفان است!
این کاخها، این شرکتهای با سرمایههای میلیارد دلاری، این انحصارات، این بریز و بپاشها، این ماشینهای ضد گلوله، این حقوقها و پاداشهای دهها و حتی صدها میلیونی از کجا پیدایشان شد؟ شاهزادهها که رفته بودند. این همه آقا و آقازاده از کجا آمدند؟! یعنی: باز هم ما ماندیم و عدل ایزدی؟!
این روزها با گشوده شدن هر روزهی پروندهای از فسادها و ویژه خواری های مکرر از زمان حاکمیت پاکترین دولت تاریخ ایران!!
افکار عمومی بشدت تشنهی دانستن این امر است که چگونه برخی با استفاده از رانت و مسائل پشت پرده در کشوری که فاصلهی طبقاتی گاهی به اندازه ی فاصلهی دو کهکشان از همدیگر میماند به چنین ثروتها و پولهای دست پیدا میکنند و هیچ کس هم از آنها نمیپرسد از کجا؟!
عدهای انگشت شمار که برخی از آنها هم از جمله مجلس نشینان هستند. بعضاً نغمات ناموزونی از گوشه و کنار به اذهان تلنگر میزنند که انگار هنوز از خواب قبل از 24 خرداد بیدار نشدهاند و نمیخواهند و نمی توانند باور کنند که اسب تیزپای تحول خواهی، شفافیت گرایی و دموکراسی خواهیِ بدون ارعاب و فشار با اندیشه های جهانی، آن سوی مرزها را در نوردیده!
آخر مگر می شود بیدار بود با گفتمان اعتدالی که دنیا آن را با آغوش باز پذیرفته هم مخالفت کنیم، یا با جهش و اندیشه و دانش به مقابله برخیزیم؟!
اینان خود هم می دانند که حرفشان حرف حساب نیست و روی همین اصل هم کلیگویی و خیال بافی میکنند. اینان فقط با مستمسک قرار دادن یک سری مسائل جانبی و بی ارزش و تاریخ مصرف گذشته قصد دارند که روحیهی مردم را خراب کنند و امیدی که مردم با آن به این دولت و برنامههای دکتر روحانی رأی داده اند را به یأس تبدیل کنند چرا که منافع جناحی و گروهی خود را نسبت به منافع ملی ارجح میدانند. البته به گمانم برای استفاده از این حربه نیز دیگر خیلی دیر شده است. من نمیدانم چطور این اقلیت انگشت شمار هنوز پیام مردم را از 24 خرداد 92 نگرفته اند. مردم ایران حرف خود را گویا و روشن در 24 خرداد در گوش تک تک اینها زده، حال اگر بعضی پنبه در گوش دارند و یا خود را به خواب زده اند، گناه مردم چیست؟!