چرايي وقوع انقلاب اسلامي و چگونگي انقلابي ماندن
بسياري از تحليلگران و انديشمندان جهان درباره ي چرايي رويدادي به نام انقلاب اسلامي ايران ؛ عوامل مختلفي را در محورهاي گوناگون اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و مذهبي مؤثر مي دانند و برآنند كه به هم پيوستگي و همزماني مجموعه ي اين عوامل ؛ انقلاب اسلامي را شكل داده است .
مايكل فيشر در كتاب "ايران از اختلاف مذهبي تا انقلاب" مي نويسد : "علل انقلاب و زمان وقوع آن ؛ اقتصادي و سياسي بودند ، اما شكل انقلاب و علل وقوع آن تا حد زيادي نتيجه ي سنت اعتراض مذهبي بود ." خانم نيكي آر. كدي در كتاب ريشه هاي انقلاب ايران "عدم تقسيم درآمدها كه به نحو آشكار و گسترده اي غير عادلانه بود " را عامل وقوع انقلاب اسلامي مي داند ؛ اگر چه نبود آزادي هاي سياسي ، سركوب هاي گسترده سياسي ، راديكال شدن تشيع و تبديل آْن به ايدئولوژي انقلاب و شكاف ميان خواسته ها و واقعيات جامعه ؛ بويژه از نظر اقتصادي را نيز در رويكرد تاريخي خود به مسئله در نظر مي گيرد . فرد هاليدي نيز در مقاله اي تحت عنوان " انقلاب ايران : توسعه ي ناموزون و مردم گرايي مذهبي " دليل اصلي وقوع انقلاب اسلامي را همزماني بروز تضاد و تعارض در توسعه ي سرمايه داري و " وجود نهادهاي ارتجاعي و ايستارهاي مردمي مقاوم در مقابل فرايند دگرگوني " مي بيند. همچنين فريده فرهي با وام گرفتن از "اسكاچيول" (مفهوم استقلال دولت از طبقات اجتماعي ) آسيب پذيري دولت در برابر طبقات اجتماعي و كنشگران بين المللي را مطرح مي سازد . از نظر منصور معدل نيز در كتاب " طبقه ، سياست و ايدئولوژي در انقلاب ايران " بايد در تبيين دلايل وقوع انقلاب اسلامي ، تشيع را در كانون اصلي توجه قرار داد .
چنانكه ملاحظه گرديد در تبيين چرايي رخدادن انقلاب اسلامي ؛ مطالب گوناگون و متنوعي تاكنون مطرح گرديده است كه برخي از آن ها مورد اشاره قرار گرفت . رهيافت هايي كه در پاره اي موارد بر روي علتي خاص متمركز گرديده اند و در مواردي نيز علتهاي گوناگون را مورد توجه قرار داده اند . طبيعي است كه رهيافت هاي چند علتي موجود يا استخراج چنين رهيافت هايي مي تواند تبيين و توجيه مناسبتري براي علت يابي وقوع انقلاب اسلامي ايران باشد .
اما گذشته از اينكه انديشمندان يا سياستمداران و صاحبان نظريه هاي گوناگون ؛ درباره علل محدثه ي انقلاب اسلامي چه مي گويند؛ مي توان چرايي وقوع انقلاب را در شعار هاي به ظاهر ساده ولي عميق و محتوايي مردم انقلابي نيز جستجو كرد . "استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي " رساترين فريادي بوده است كه در كوران انقلاب اسلامي بارها و بارها تكرار شده و طنين انداز گرديده است .
واژه استقلال را كه بازتاب حاكميت ملي در بُعد روابط خارجي دولت هاست ؛ بدون برداشت و آگاهي از معني و مفهوم حاكميت ملي ؛ نمي توان به شكل درست آن درك كرد چون استقلال و حاكميت ملي دو روي يك سكه اند، لذا يكي بدون ديگري امكان تحقق ندارد . حاكميت عبارت است از " قدرت برتر فرماندهي يا امكان اعمال اراده اي بالاتر از اراده هاي ديگر " . حاكميت را به دو گونه ي حاكميت بيروني ( حاكميت دولت ) و حاكميت دروني (حاكميت در دولت ) تقسيم مي كنند . حاكميت دروني برتري دولت را در برابر فرد ، طبقه ، گروه ، حزب و ... مي نماياند و حاكميت بيروني در روابط ميان دولت ها چهره مي نماياند . وجود حاكميت بيروني مستلزم نفي هر گونه پيروي يا وابستگي يكجانبه در برابر دولت هاي خارجيست . اما مردم ايران در كارنامه ي حكومت پهلوي اين ويژگي را نمي ديدند و مصداق هاي فراواني را در نقض استقلال و حاكميت ملي كشور ، پيش روي خود داشتند. لذا تامين استقلال و حاكميت ملي به يكي از مهمترين مطالبه هاي آنان تبديل شده بود .
يكي ديگر از خواسته هاي اساسي مردم ايران در جريان انقلاب اسلامي " آزادي " است. حاكميت استبداد و نبودن حقوق مشروعي چون ؛ آزادي هاي سياسي و مدني ، حق انتقاد و اعتراض به حاكميت و نظارت بر عملكرد آن ، انسداد شديد سياسي و مطبوعاتي ، همراه با سركوب هاي خونين و گسترده ، در واداشتن مردم به قيام عليه رژيم سابق و به منظور استقرار نظامي متعهد و ارزشگذار به "آزادي" نقش مهمي ايفا كرد .
خواسته ي بسيار مهم ديگري كه در شعار محوري مردم لحاظ شده است ، " جمهوري " است ؛ جمهوري به عنوان يك نظام سياسي ؛ مفهومي است كه از ادبيات سياسي اروپا وارد فرهنگ هاي مختلف شده است . افلاطون و شاگردش ارسطو به تفصيل درين باره بحث كرده اند. ارسطو در كتاب " سياست " به بحث و بررسي پيرامون جمهوري اهتمام ورزيده است . او ميگويد : " اين نظر كه حكومت توده ي مردم بهتر از حكومت گروه كوچكي از صاحبان فضيلت است ، درست است ؛ زيرا توده ي مردم اگرچه هر فردشان از فضيلت بي بهره باشند چون گردهم آيند؛ مجموعا و نه يكايك ، بيشتر از آن گروه كوچك داراي فضيلت مي شوند. " همچنين وي در تقسيم بندي حكومت ها به دو گروه خوب و بد، جمهوري را در زمره ي حكومت هاي خوب قرار داده و معتقد است: " جمهوري حكومتي است كه هدفش خير و صلاح همگان است و به دست اكثريت خردمند اداره مي شود . " درباره ي مفهوم جمهوري و در سير تاريخي تكامل آن ، انديشمندان فراواني مانند ماكياول ، هرينگتون ، منتسكيو ، روسو و ... به بحث و برسي علمي پرداخته اند .
در زبان فارسي نيز واژه ي جمهور به معناي همه مردم ، توده و گروه آمده است . بنابر اين در ادبيات فارسي نيز مراد از واژه ي "جمهوري " نوعي نظام سياسي و طرز حكومتي است كه به جاي پادشاه كه اقتدار موروثي داشت و مشروعيت آن به فراسوي اراده ي بشري معطوف بود ؛ اداره ي كشور براي زماني مشخص به برگزيدگان مردم سپرده شود. بديهي است كه دستاوردهاي جمهوري ، حاكميت واقعي مردم بر سرنوشت خود ، توجه به مصالح و منافع عمومي ، حفظ كرامت و شان انسان ها ، مشاركت واقعي در امر اداره ي كشور ، كاهش فساد و تباهي نسبت به حكومت هاي خودكامه ، توانايي مردم براي تغيير مسالمت آميز قدرت ، و ... مي باشد. كه باز هم مردم ايران چنين امتيازات مهمي را براي خود، در كارنامه حكومت پهلوي نمي ديدند و چنين شد كه جمهوري خواهي نيز در رديف مهمترين خواسته هاي مردم قرار گرفت .
بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران ،حضرت امام خميني (ره) همواره در پيام ها و سخنراني ها در برابر حكومت پادشاهي ، به حكومتي تاكيد داشتند كه بر راي مردم و احكام اسلام بنيان گذاري شده باشد . اصطلاح " جمهوري اسلامي " را امام ابتدا در پاريس و در توصيف نظام مورد نظر خود به كار برد . ايشان در پاسخ به پرسش خبرنگاري مبني بر چيستي حكومت در جمهوري اسلامي در 20 مهر 1357 مي فرمايند : " جمهوري اسلامي يك رژيمي است متكي بر آراي عمومي و رفراندوم عمومي " . چنانكه اشاره شد اسلاميت يا توجه به احكام اسلام نيز ؛ ركن مهم ديگر نظام مورد نظر امام و مطالبه ي جدي مردم بوده است . در واقع همين ركن است كه وجه تمايز جمهوري اسلامي از دمكراسي هاي غربي است .
در بخش پاياني اين نوشتار لازم است اشاره مختصري درباره ي چگونگي انقلابي ماندن و وفاداري به انقلاب درين بازه ي زماني و نيز در آينده داشته باشم . واقعيت اين است كه رمز تداوم انقلاب اسلامي وفاداري و تعهد به علل موجده ي آن است ؛ همان عللي كه در قالب تبيين شعار محوري " استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي " مورد تحليل و بررسي قرار گرفتند . بر اين اساس و بنابر مقتضيات زماني بايد يكي از معيارهاي انقلابي بودن تلاش براي حفظ استقلال سياسي كشور باشد. امروزه حفظ استقلال كشور مي تواند در گرو تعامل مثبت با جهان به منظور دور نمودن خطرات از كيان جمهوري اسلامي ايران باشد . لذا اتخاذ سياستهاي تهاجمي در عرصه هاي بين المللي كه منجر به انزواي كشور و در معرض تهديد قرار گرفتن آن باشد ؛ عملا اقدامي بر عليه انقلاب و به خطر افتادن استقلال كشور بايد تلقي شود.
شاخص ديگري كه بايد معيار شناخت انقلابيون و وفاداران به انقلاب اسلامي باشد ميزان تلاش و توجه آنان نسبت به بسط و گسترش آزادي هاي مدني و سياسي است . درين راستا اهتمام به تامين حقوق شهروندي در همه ي ابعاد آن ؛ اقدامي در راستاي تقويت انقلاب اسلامي و هرگونه تلاش براي ايجاد محدوديت هاي سياسي و مدني اقدامي ضد انقلابيست .
در موضوع جمهوريت و جمهوري خواهي نيز بعنوان ديگر دليل موجده انقلاب اسلامي بايد تاكيد نمود كه احترام واقعي به نظر و راي مردم و همكاري در جهت اعمال اراده ي آنان كه البته از دل صندوق هاي راي بيرون مي آيد و اعلام مي شود ، معيار محكم ديگري براي سنجش ميزان وفاداري به آرمان هاي انقلاب اسلامي است . همينك نيز ؛ كه عليرغم تبليغات شديد و تهاجم بيرحمانه اي كه به يك جريان سياسي با پرچمداري صدا و سيما طي 8 سال گذشته صورت گرفت ؛ رييس جمهور و دولتي بدون هيچگونه دوپينگ سياسي و فقط و فقط با اراده ي مردم بر سر كار آمده است ، تاريخ انقلاب و وجدان جمعي جامعه درباره نحوه ي عملكرد افراد ، گروه ها، احزاب و جريانات سياسي و نيز ساير اركان حاكميتي در قبال آن ، قضاوت خواهد كرد.قضاوتي كه نهايتا مي توان در گرو آن انقلابيون واقعي را از انقلابيون كاسب و شعاري تميز داد.
در مورد اسلام خواهي مردم ايران و نيز ركن اسلاميت نظام ؛ واضح است كه قرائت رحماني و بشر دوستانه از اسلام ؛ همچنانكه در سيره ي پيامبر گرامي و ائمه ي اطهار (ع ) ديده شده است ؛ مي تواند وفاداري ملت متدين ايران را به دين مقدس اسلام و آموزه هاي آن را ؛ براي هميشه جاودانه سازد .تفسيرهاي تنگ نظرانه ، خشن و انعطاف ناپذير از اسلام ، هيچگاه راه به جايي نبرده است و بلكه مشوقي در جهت دين گريزي بوده است . نتيجه نهايي قرائت هاي بسته و خشن از اسلام را همينك نيز مي توان در جنايت هاي تروريست هاي تكفيري در جاي جاي جهان اسلام و بويژه در سوريه و عراق رصد نمود و صد البته عبرت گرفت .
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خيال دهنـش
به جفاي فلك و غــــــصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پيونـد
تا ابد سر نكشد وز سر پيـمان نرود