روایت رفیق دوست از یکی شدن سپاه های چهارگانه
* وزیر سابق سپاه، از اختلافات موجود در زمان تاسیس سپاه
* ماجرای اسلحه کشیدن رفیقدوست بر روی محمد منتظری، بروجردی و ابوشریف
اندیشه اسلام آباد غرب: در ابتدای تشکیل سپاه، اختلافاتی میان فرماندهان سپاه وجود داشت و چنددستگی در میان آنان دیده میشد. در واقع، چهار سپاه مختلف، به صورت همزمان تشکیل شده بود که یک گروه با پشتیبانی آیت الله لاهوتی وبه فرماندهی رفیق دوست در عباسآباد تشکیل شده بود. یکی نیز توسط شهید محمد منتظری با همراهی شهید یوسف کلاهدوز و با نام مستعار «پاسا» (پاسداران انقلاب) ایجاد شده و سومی که با نام «گارد انقلاب» شناخته می شد، توسط عباس آقازمانی (ابوشریف) و با همراهی افرادی چون مصطفی میرسلیم، جواد منصوری و ابراهیم محمدزاده فعالیت می کرد و بالاخره،سپاهی که توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و با محوریت شهید محمد بروجردی تشکیل شده بود(این سپاه اخیر، به دلیل سابقه فعالیت تشکیلاتی تر، بعدها نقش مهمتری در سپاه ایفا نموده و فرمانده سپاه در سال های بعد، یعنی محسن رضایی، از دل همین سپاه بیرون آمد)
وزیر سابق سپاه در خاطرات خود به جلسه مشترک خود با این فرماندهان اشاره میکند و میگوید:
«فروردین ۵۸، یک روز محمد منتظری، ابوشریف و محمد بروجردی (فرماندهان سپاه های مختلف) را به سپاه خودمان در سلطنتآباد دعوت کردم. به یکی از اتاقهای طبقه دوم رفتیم. درب اتاق را قفل کردم. حکم آقای لاهوتی را به هر سه نشان دادم و گفتم: این حکم امام به لاهوتی است. اینجا سپاه قانونی و شرعی است. شما هر کدام رفتهاید برای خودتان یک دکان باز کردهاید! اینکه نمیشود.»
رفیقدوست وقتی میبیند که کار بالا گرفته و دستیابی به توافق دشوار میشود از اسلحهاش استفاده میکند: «من یک کلت ۴۵ داشتم. آن را درآوردم و گفتم: اگر توافق نکنید اول شما سه نفر را میکشم و بعد خودم را (خنده). بالاخره توافق کردیم.»
«فروردین ۵۸، یک روز محمد منتظری، ابوشریف و محمد بروجردی (فرماندهان سپاه های مختلف) را به سپاه خودمان در سلطنتآباد دعوت کردم. به یکی از اتاقهای طبقه دوم رفتیم. درب اتاق را قفل کردم. حکم آقای لاهوتی را به هر سه نشان دادم و گفتم: این حکم امام به لاهوتی است. اینجا سپاه قانونی و شرعی است. شما هر کدام رفتهاید برای خودتان یک دکان باز کردهاید! اینکه نمیشود.»
رفیقدوست وقتی میبیند که کار بالا گرفته و دستیابی به توافق دشوار میشود از اسلحهاش استفاده میکند: «من یک کلت ۴۵ داشتم. آن را درآوردم و گفتم: اگر توافق نکنید اول شما سه نفر را میکشم و بعد خودم را (خنده). بالاخره توافق کردیم.»
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۲ ساعت 6:20 توسط اندیشه اسلام آباد
|