سنن، آداب و اخلاق در كرمانشاهان قدیم

نویسنده: ایوب صفری     

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

مسعودی مورخ بزرگ اسلامی در خصوص تأثیرات محیط در ایالت جبال می نویسد:«دیار جبال تن را خشن و سخت و فهم را كند و عقل را تباه كند و همت را بمیراند.» مسعودی همچنین مدعی است كه محیط جبال«آثار بد انگیزد». قطعاً منظور این مورخ از طرح  مطالب مذكور،‌ پرداختن به مبحثی علمی در باب تأثیر اقلیم بر رفتار و اخلاق نبوده است، چرا كه  او در جایی دیگر به این موضوع نپرداخته و چنین منظوری را غیر از جبال در خصوص محیط جغرافیایی دیگری دنبال نكرده است. بنابر این،‌ می توان این مطالب را اشاره ای صریح به روحیات مردم این منطقه و تحلیل  مورخ از برخی ویژگی های مردم جبال دانست.

اشارات مسعودی(اگرچه حاوی نگاه منفی وغیر دوستانه نگارنده به دیار جبال است) اما از آنرو جالب توجه است که امروزه، تأثیرهای محیط بر رفتار و روحیات انسان اثبات گردیده است. به همین جهت، خشونت و سرسختی را باید از خصوصیات مردم كوهستان دانست و اگر چه اكثر مورخین و جغرافی نویسان از اخلاق، رفتار و روحیات مردم قدیم اخبار زیادی را نقل نكرده اند، امّا در سایة همین روش، یعنی بررسی تأثیرات اقلیم و تعمیم آن به دیگر دوره ها با كمك دیگر شواهد تاریخی، احتمالاً برخی از صفحات نانوشتة تاریخ، نوشته شده و سكوت مورخین درگزارش رفتارهای اخلاقی، اجتماعی و روحیات مردمان پیشین، بویژه سكوت مطلق در خصوص بخش های مهمی از تاریخ كرمانشاه، شكسته شده و در سایة‌ علوم نوین، می توان امید داشت كه ناگفته ها باز گفته شود.

علی رغم عدم اطلاع كافی از اخلاق، رفتار و سنن قدیمی مردم كرمانشاه، شواهد موجود حکایت از آن دارد که محیط جغرافیایی مردم كرد و از آن‌جمله كوهستان كرمانشاه، باگردنه ها و مسیرهای  صعب العبور خود، موجب برخی از ویژگی های اخلاقی و رفتاری مردم كرد، مانند گوشه گیری  و انزواطلبی سیاسی و اجتماعی آنان شده است و در نتیجه، این  قوم در طی زمانهای طولانی،  كمتر از اقوام دیگر دچار تحول و تطور گردیده و حتی برخی محققین مدعی شده اند «اگر آداب قومی كردان در سده های اخیر ذكر شود، لااقل نمونه ای از چگونگی زندگی و عادتها و اخلاق آنان در دوره های قدیم نیز خواهد بود.»

نواحی كوهستانی و محصور غرب كه غیر از شاهراه خراسان، راه ارتباطی مناسبی نیز نداشته است، از دیر باز مسكن كرد بوده و مساعدت شرایط این محیط سخت و منزوی، موجب گردیده تا به دور از آشوب ها و آشفتگی های مختلفی که مهاجمین در ادوار مختلف به ایران زمین تحمیل نمودند، به حفظ ملیّت، آداب و اخلاق ایرانی موفق گردند. به جرأت می توان گفت كه بسیاری از سنن ایرانی، امروزه تنها درمیان قوم كرد باقی مانده است و از آن‌جمله برخی از اعیاد و سنن زرتشتی می باشد.

از معدود اخبار موجود در خصوص ویژگی های مردم ناحیه غرب ایالت جبال را قزوینی به دست داده كه می نویسد: «اهلش معتدل المزاج و خوش صورت» هستند.

 از مجموع اشارات و گریزهای تاریخی موجود، می توان در مجموع سه صفت را به عنوان اخلاق اجتماعی قوم كرد(و از آنجمله مردم کرمانشاهان قدیم) بر شمرد: الف
اجتماع به دور یك رئیس عشیره كه حتی بعضاً بیگانه بوده است و اطاعت از رئیس كه یك میراث تاریخی در میان این قوم به شمار می رود. ب- اجرای سنن ج- وجود صنوف مختلف در بین آنها.

از ویژگی های مهم تاریخ اجتماعی قوم كرد، زندگی مجزا و مستقل از هم بوده است. گفته شده كه اكراد یك منطقه، هیچگاه گرد هم جمع نمی شده اند، مگر برای جنگ. مردم كرد عموماً جدا از دیگران و تنها با خانوادة و حداکثر عشیره خود زندگی كرده اند  و گفته شده در یك نقطه، بیش از چند  خانوار جمع نمی شده اند. محمد تقی خان حكیم در كتاب «گنج دانش» دربارة زندگی منفرد و مستقل از اجتماع مردم كرد و عوامل و نتایج آن چنین می نویسد:«و این عادت در كردستان یا بسبب وضع ملكی یا بجهت تعصبی كه در حفظ رسوم قدیمة خود دارند، در هر حال مانع جمیع جهات ترقی و اصلاح حال ایشان است. سكنة این ملك از دو هزار سال پیش تا بحال بر یك قرار مانده اند و تغییری بحالشان راه نیافته .»

باج و خراج کرمانشاهان در قرون اولیه اسلامی و رابطه آن با آبادانی این دیار

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

ابن خردادبه جغرافی نویس ایرانی قرون اولیه اسلامی، مالیات جبال و آذربایجان را در عصر پادشاهان فارس ذکر کرده است. این فهرست را که می بایست مالیات اواخر عهد ساسانیان دانست، به سی میلیون درهم بالغ می گردد و یکی از نواحی پرداخت مالیات، ماهین می باشد.

اما در دوران معاویه، خراج ماه کوفه و ماه بصره و همدان و مضافات آنها، چهل میلیون درهم ذکر شده است که مقایسۀ آن با مالیات پیش گفته، بی شک گویای شدت عمل خاندان بنی‌امیه در جمع مال است. یعقوبی که این رقم مالیاتی را ذکر می کند، در ادامه تأکید دارد که این، غیر از املاک خالصۀ معاویه و اطرافیان بوده که تقریباً تمام زمین های مرغوب را شامل می شده است. 

ادامه نوشته

بنی حسنویه ؛ اولین حکومت مستقل کرد در کرمانشاه

نویسنده: ایوب صفری

http://www.vatanfa.com/wp-content/uploads/2012/02/20120109121321753_bisotoun_bridge.gif

شرح عکس: پل بیستون که به پل شاه‌عباس، پل صفوی و پل کهنه نیز معروف بوده، یکی از آثار ملی کشور به شمار می‌رود. این پل نه‌تنها از نظر تاریخی که به لحاظ معماری نیز از ارزش و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. پل کهنه بر روی دینور آب؛ درحقیقت کمترین نسبت را با صفویان دارد و صحیح تر آن است که پل بنی حسنویه خوانده شود. پایه‌های سنگی این پل قدیمی، متعلق به دوره ساسانی بوده اما تکمیل آن تا دوران بنی حسنویه به تأخیر افتاده است. به اعتقاد پژوهشگران، ساخت بخش فوقانی و عمده بخش های این پل به زمان آل حسنویه‌ بر می گردد که برای ساخت آن، از مصالح مربوط به خرابه های عصر ساسانی استفاده شده است. ضمن آنکه این پل در زمان ایلخانی و همچنین در دوره پهلوی نیز(با استفاده از سنگ ها و مصالح قدیمی خود) بازسازی شده است.

به استناد متون تاريخي، اكراد ساکن در منطقه جبال در قرن سوم و چهارم هجري، پروبال و گستردگي بيشتري نسبت به سده هاي قبل و بعد داشته اند. و بر اين اساس در امر سياست محلي نيز حضور پر رنگ تري داشته باشند.

در سده چهارم هجري و نيمه اول سده پنجم، در ناحيه ارتفاعات زاگرس و بين كرمانشاهان و قصر شيرين، كردها دو امارت نشين جداگانه تشكيل دادند، اولي سلسله بني حسنويه بوده كه از 348 تا 406 هجري و ديگري توسط طايفه شاذنجان، معروف به بني عنّاز از 387 تا 450 هجري، شکل گرفته است.

ادامه نوشته

کرمانشاه در عصر هارون الرشید ؛ قسمت دوم

اندیشه اسلام آباد غرب: در یادداشت قبلی، به مبحث "توجه ویژه هارون الرشید به کرمانشاه و بنای هارون آباد و زبیدیه" اشاره کردیم اما ذیلا، مختصری از تاریخ سیاسی کرمانشاه و حوادث پرتلاطم آن، در عصر هارون الرشید، مورد اشاره قرار می گیرد.

http://images.lakii.com/images/Dec12/chahdouda_2133372012121391.jpghttp://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcT6cOVLGJ_Ufi5uGad8___dU5DGXI7Z5cPIUv1oJZ5L3MjgW7Dx

در عصر هارون الرشید، تعداد راهزنان(که از عصر پدرش مهدی عباسی ناامنی هایی را ایجاد کرده بودند) باز هم رو به فزونی گذاشت و باردیگر راهزنان جبال در کنگاور تا جنوب سنندج، جمع شده و ظاهراً ویرانی هایی را در برخی شهرها بوجود آوردند. گفته شده شهر سیسر کاملا خراب شده که هارون الرشید امر به بنای مجدد آن داد و «خاتان حارثی سغدی» را با هزار مرد به آن دیار كه در شمال كرمانشاهان بود، كوچانید. ابن فقیه می گوید: «كه تا هم امروز قومی از فرزندان آنان در سیسرند.»

نکته قابل توجه آن است که درخصوص دزدان کنگاور(که تا امروز در مثل "دزد کنگاور و صوفی صحنه"، یاد آنها زنده مانده است)، برخی تحقیقات حکایت از آن دارد که اینان، نه فقط جمعی راهزن ساده، بلکه مطوعه و معترضانی بودند که به قیام علیه حکومت و ظلم اعراب برخاسته و به کوهها پناه برده بودند.

هارون الرشید اولین كسی بود كه سه جانشین تعیین كرد و نیز اولین كسی بود كه حوزه خلافت را در عصر خود، میان فرزندان تقسیم كرد. خواندمیر می نویسد: «هارون در آن وقت كه در مكه بود ولایات ربع مسكون را در میان اولاد خود تقسیم نموده شرقی عقبه حلوان را كه عبارتست ازكرمانشاهان و نهاوند و قم و [...] و هندوستان و ماوراءالنهر بعبدالله مامون داد.» در این تقسیم، غرب خلافت به امین و برخی نواحی جزیره به قاسم داده شد و بدین ترتی، استان کرمانشاه امروزی تحت امارت مأمون در آمد.

از وقایع دیگر خلافت هارون، اعزام لشكری به فرماندهی مامون، از كرمانشاه به خراسان بوده است. پس از دریافت خبر شكست هرثمة بن اعین امیر خراسان از رافع بن لیث، هارون لشكری آماده كرده و به سوی خراسان فرستاد. گردیزی می نویسد:«و چون به كرمانشاه رسید، مامون را با ده هزار سوار، پیش بفرستاد بمرو و از پس او بیكماه برفت.»


هارون كه در سال 189 هجری به قصد رسیدگی به ستم علی بن عیسی بر خراسان، به آن سمت حركت كرده بود، چون به كرمانشاه رسید، توقف كرده و یكماه در آنجا ماند. در طول این اقامت، او بیعت بر مامون را
(به ولایتعهدی) بر فرماندهان سپاه تجدید كرده و بزرگان دربار خود را گواه این امر گرفت و نیز هر چه از مال و سلاح و اسباب در لشكر او وجود داشته، را برای مامون وصیت كرد ونیز به ولیعهد خود تاكید كرد تا در مرو مستقر شود.

از اقدامات دیگر او دركرمانشاه این بود كه برای پسرش قاسم به ولایتعهدی پس از مامون بیعت گرفت كه به گفته یعقوبی، میان بیعت مامون و بیعت قاسم شش سال فاصله بود. از وقایع مهم دیگر این سفر، خطبه معروف هارون در جمع بزرگان و سپاهیان در شهر کرمانشاه بود كه در آن از كنار گذاشتن برامكه اظهار پشیمانی نمود. در تاریخنامه طبری، متن خطبه چنین ذكر شده است: «و آن روز (كه) به كرمانشاهان خطبه كرد ایدون گفت كه: این كارها بشورید به مشرق و مغرب. و هر چه به مغرب بود راست شد و آن مشرق بمانده است و مردمان مشرق و خراسان با قوت اند و گردنكش از بهر آن به تن خود آمدم تا ایشان را بیازمایم كه مرا امینی نبود كه كار بدوسپارم و ایمن بودمی كه او بتواند كردن و با آن نیز یحیی بن خالد و اهل بیت او از پیش من بشدند و كارها بشورید و مملكت جنبان شد. پس مردمان این حدیث از رشید نپسندیدند و گفتند این پشیمانی و حاجت او بدیشان بر مردمان پدید نبایست كردن.»


در سال 192 هجری «خرّمیّان» در سرزمین جبال، برای نخستین بار خروج كردند. هارون در این زمان به جنگ رافع در خراسان مشغول بود، لذا امین كه نایب بغداد بود، لشكری به سركوب آنها فرستاد. محل شورش اصلی در آذربایجان بود. مقدسی می نویسد: «عبدالله بن مالك فرمانده سپاه عباسی، به سركوب آنها پرداخت، وی سی هزار نفر را كشته و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفته و بازگشت، هارون در كرمانشاه بدیشان رسید و فرمان داد تا اسیران مرد را كشتند و زنان را فروختند.»

شورش كرمانشاه در اعتراض به عزل و مصادره برمكیان از دیگر وقایع خلافت هارون الرشید است. ماجرا از این قرار بوده كه بدنبال عزل و مصادره برمكیان، در برخی از شهرهای ایران، اغتشاش به وجود آمد كه از آنجمله شورش و اعتراضات كرمانشاهان بود. بدنبال آن، در سال 192 هـ.ق هارون الرشید از بغداد به كرمانشاهان آمد و طی خطبه ای مردم را به آرامش دعوت كرد.» هارون الرشید، یكبار نیز حاكمی را بر ماهین(دینور و نهاوند) نصب كرده و این واقعه مربوط به سال 189 هـجری بوده است. بدین ترتیب كه عبدالله بن مالك بن هاشم، پس از موفقیت در سركوبی خرمیان، به حکومت این نواحی منصوب گردید.

درخصوص اقامت سال 192 هجری هارون الرشید در كرمانشاه باید گفته شود كه؛ هارون چون در شعبان سال 192 رهسپار خراسان گردید، ماه رمضان را در كرمانشاه فرود آمد و این آخرین سفر هارون به كرمانشاه بود. در این سال، هارون الرشید مجبور گردید برای دومین بار به قصد سركوبی رافع بن لیث در خراسان، به حركت درآید. در این سفر نیز هارون الرشید دیگر باره بیعت مامون را تجدید كرده و برای سپاهیان خطبه خواند و نیز فضل بن سهل را به عنوان وزیر مامون تعیین كرد.
برای اطلاع بیشتر بر روی لینک زیر کلیک کنید:
هارون الرشید و توجه به کرمانشاه ؛ بنای شهرهای اسلام آباد غرب و زبیدیه

آبادی ها و شهرهای قدیمی که در شرق استان کرمانشاه وجود داشته اند

در منابع تاریخی، بعضا از شهرها و آبادی هایی نام برده شده که امروزه دیگر از آنها اثری نیست و یا اینکه امروزه به روستاها و مناطق کمتر مورد توجهی تبدیل شده اند. با هدف بازشناسی این مناطق جمعیتی و نیز برای معرفی تمام شهرها و آبادی هایی که در گذشته، در کرمانشاهان دارای عمران و اعتباری بوده اند، شهرها و ابادی های قدیم کرمانشاه(از ساسانیان به این سو) را در دوبخش؛ شامل آبادی های غرب کرمانشاه و آبادی های شرق آن) تقدیم می نماید.

پیش از این، آبادی ها و شهرهای واقع در غرب شهر کرمانشاه، مورد اشاره قرار گرفتند(اینجا کلیک کنید) و در ادامه، شهرها و آبادی هایی که در شرق شهر کرمانشاه(و عمدتا در مسیر شاهراه) قرار می گرفته اند، مورد اشاره قرار می گیرد. ضمن آنکه شهرهای دینور و کنگاور (به دلیل اهمیت و حجم زیاد مطالب مربوط به آنها)، در این مبحث مورد اشاره قرار نگرفته است.

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

«چهر»: در مرآة البلدان چنين آمده است: «از بيستون كه به كرمانشاهان مي روند در طرف دست چپ راه قريه اي است موسوم به چهر در پشت تپه و دهكده بل وردي واقع و متعلق به اولاد ميرزا سليمان خان است.»

از آنجا كه جغرافي نويسان فقط به مشاهده و گزارش مناطق واقع  در مسير شاهراه خراسان بسنده كرده اند، لذا بسياري از مناطق، ناشناخته مانده و امروزه محل تحقيق مي باشند، از آنجمله جايي با نام «قلعه چهر» در 25 كيلومتري جنوب كرمانشاه و در سمت چپ جاده خرم آباد به اسلام آباد غرب مي باشد كه بر فراز كوهي بلند آثار قلعه اي قديمي بر جاي مانده است و به دليل دوري آن از آبادي، بر اثر حفاري هاي بيشمار و غيرقانوني، تقريباً از ميان رفته است.

«كندوله»: در 50 كيلومتري شمال شرقي كرمانشاه واقع شده و بناي اوليه آن را به ركن الدوله ديلمي نسبت مي دهند که البته اين آبادي، داراي آثار آتشگاهي از عصر ساساني است و گويا بعد از ورود اعراب خراب شده است. درحقیقت، ركن الدوله به آباداني مجدد آن همت گماشته و عده اي از اكراد مرواني را به آنجا كوچ داده است.

http://beynolharameynsari.persiangig.com/image/%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D9%85%D8%B7%D9%84%D8%A8.png

ادامه نوشته

آبادی ها و شهرهای قدیمی که در غرب استان کرمانشاه وجود داشته اند

در منابع تاریخی، بعضا از شهرها و آبادی هایی نام برده شده که امروزه دیگر از آنها اثری نیست و یا اینکه امروزه به روستاها و مناطق کمتر مورد توجهی تبدیل شده اند. با هدف بازشناسی این مناطق جمعیتی و نیز برای معرفی تمام شهرها و آبادی هایی که در گذشته، در کرمانشاهان دارای عمران و اعتباری بوده اند، شهرها و ابادی های قدیم کرمانشاه(از ساسانیان به این سو) را در دوبخش؛ شامل آبادی های غرب کرمانشاه و آبادی های شرق آن) تقدیم می نماید.

قبلا یادآور می شود که حلوان(حدود سرپل ذهاب امروزی) و نیز قصر شیرین، از شهرهای معتبر دنیای قدیم بوده که عموم مورخین و جغرافی نویسان متقدم، آنها را در شمار دشت عراق ذکر کرده و ما هم از پرداختن به آنها اجتناب کردیم.

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

«آخرين»: در نزديكي اسلام آباد كنوني قرار داشته و قبلاً متعلق به كرمانشاه بوده است. مدتي هم جزء حلوان به شماره مي رفته است. احتمالاً همان روستاي «بابايادگار» امروز است، كه يكي از مراكز معتقدان «اهل حق» مي باشد. ابن رسته آن را از بناهاي خسروان دانسته است و مي گويد: «ساكنان آن گروهي از اكرادند و نيز در آن آتشكده ايست كه مجوس آن را محترم مي دارند.» اين جغرافي نويس، محل آن را بر سر راه مرج القلعه تا زبيديّه و نزديك تپه اي معرفي كرده است.

«مرج القلعه»: آنرا «مَرگ» نيز نوشته اند و شهری بوده كه در اطراف يك قلعة قديمي شكل گرفته که با شهر قدیمی و مهم کرند، تطبیق داده می شود. گویا این شهر، اولين جايي كه مسلمانان در ايالت ماه فتح كرده و آن را تغییر نام داده اند.

طبري مي نويسد: «وقتي مردم كوفه از حلوان حركت كردند و به ماه رسيدند در مرغزار به قلعه اي هجوم بردند كه پادگاني آنجا بود و آنها را فرود آوردند، و اين آغاز فتح بود. گروهي را به جاي پادگان قلعه نهادند كه آنجا را نگه دارند و اردوگاه آنها را بنام پادگان (مرج) مرج القلعه، نام نهادند.»

اين شهر از وضعيت اقتصادي خوب و وفور نعمت برخوردار بوده است. ابن حوقل آنرا شهري خرم باحصاري زيبا و آبهاي جاري دانسته كه گوسفندانش رايگان گونه بوده اند. درمجموع، با توجه به مجموع گزارشهاي تاريخي و جغرافيايي، مرج القلعه باید داراي يك قلعه و بارو بوده که يك آبادي در كنار آن واقع می شده است. اين محل كه داراي مرغزاري عالي بوده، مدتها محل پرورش اسبان خلفاي عباسي بوده است.

«طزر»: آنرا تزر يا طرز نيز نوشته اند. ياقوت آنرا در مرج القلعه دانسته است، اما اين شهر داراي فاصله اي چند كيلومتري با مرج القلعه بوده است. اين شهر در صحرايي وسيع واقع شده و در آن بناهايي از دوره ساسانيان وجود داشته است. از بازار آن و ارزانيش نيز اطلاع داده شده است.

گفته شده كه از جاده خراسان مقداري فاصله داشته و احتمال داده شده كه در جاي روستاي خسروآباد كنوني، در چند كيلومتري غرب اسلام آباد واقع شده باشد. هرچند برخی نیز معتقدند که طزر با روستای امروزی تجر قابل تطابق می باشد.

«زبيديه»: اين آبادي بر سر راه خراسان و مكاني مورد توجه سياحان بوده است. بسياري آنرا با اسلام آباد غرب كنوني يكي دانسته اند، اما با توجه به مسافتهاي گفته شده در متون جغرافيايي قديمي، احتمالاً جايي در حد فاصل دهستان حسن آباد امروزي تا گردنه مرصاد بوده است. چرا كه فاصله آن را تا كرمانشاه، حدود هشت فرسخ گفته اند.

ابن خرداذبه فاصله زبيديه را تا كرمانشاه و مرج القلعه، مساوي از هر كدام و هشت فرسخ گفته است و معجم البلدان و مراصد الاطلاع نيز همين گفته را تكرار كرده اند. لسترنج فاصله طزر تا زبيديه را شش فرسخ گفته است و با توجه به مسافت هاي امروزي، مي توان احتمال داد كه اين مسافت صحيح تر باشد. چرا كه اگر دهكده خسروآباد و یا تجر را با طزر يكي بدانيم، فاصله طزر تا كرمانشاه حدود شصت كيلومتر مي شود و نصف آن به شش فرسخ نزديك تر است تا به هشت فرسخ.

زبيديه منسوب به زبيده دختر جعفر پسر منصور دوانيقي و همسر هارون الرشيد مي باشد.

یادآوری: متاسفانه جغرافي نويسان اسلامي موضع هيچيك از نقاط بين حلوان تا كرمانشاه را دقيقاً معلوم نكرده اند. مثلاً فقط مي توان حدس زد كه «قصر يزيد» بين زبيديه و كرمانشاه قرار داشته است و نيز مكانهايي مثل «قصر عمر» و «دره بوزنه» به همينگونه بوده اند.

«ماهي دشت» يا «ماي دشت»: وجه تسميه آن؛ دشت ماد يا ماه مي باشد، آنچنانكه از نامش مشخص است. اين دشت در جنوب غربي كرمانشاه واقع شده و اين قسمت از خاك ايران، يكي از حاصلخيزترين مناطق و غني ترين چراگاههاي كشور را تشكيل داده است و به پرورش اسبهاي خوب، معروف بوده است.

اين منطقه يكي از سه تختگاه مادها بوده و اولين جايي است كه در تاریخ، به «نسا» يا «نيشايي» معروف شده است. معجم البلدان كه چند اشتباه را در خصوص كرمانشاه و مناطق اطراف مرتكب شده، مايدشت را نيز «قلعه و بلدمن نواحي خانقين با لعراق» معرفي مي كند. ضمن آنکه كتاب نزهة القلوب گزارشي مفصل از ماهيدشت ارائه كرده است. مستوفي مي نويسد: «مايدشت ولايتي است قريب پنجاه پاره ديه بود و در صحرائي واقع است كه متصل ميداني بزرگ است و علفزارهاي در غايب خوب است و هواي معتدل دارد و آبش از جبالي كه درآن حدود است بر مي خيزد.» فاصله ماهيدشت تا كرمانشاه، حدود 15 كيلومتر است.

«جكارمس»: در شش فرسنگي مغرب كرمانشاه واقع شده و اسامي ديگرش «جكارش»، «چكاوش»، «چكاو» و «حكاريش» ذكر شده است. احتمال دارد، «خوش كاريش» كه تعدادي از جغرافي نويسان از آن خبر داده اند، همان جكارمس باشد.

«ماذران» يا «ماذرواستان»: درمعجم البلدان اين نام معرب شده يك واژه فارسي دانسته شده است؛ «قال حمزه ماذران معرب مختصر من كسمادران

ماذران بر سر راه خراسان قرار داشته و در دو منزلي حلوان به سمت همدان قرار مي گرفته است. ابن خرداذبه مي نويسد: «در آن ايواني عظيم و دكه اي بزرگ باشد و آثار باغ كه بهرام گور بنا كرده در آنجاست.»

بن رسته كه مسير ميانبري را طي كرده از دزدان مسير «ماذرواستان» به سمت مرج القلعه خبر مي دهد كه راه را ناامن كرده اند. مينورسكي در تعليقات خود بر سفرنامه ابودلف، علي رغم اشاره به «گدارماذران» كه ابن رسته از آن عبور كرده، ماذران را همان «بيدسرخ» در شرق كرمانشاه و حد فاصل كنگاور تا صحنه دانسته است.(توضیح آنکه ماذران، نام ایالتی معتبر در شرق استان امروزی کرمانشاه و حوالی شهر صحنه، نیز بوده است)

دینور مهمترین شهر غربی ایران در سده های نخستین اسلامی

* کرمانشاه یکی از توابع دینور در دوران اسلامی

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

 بنا به كاوشهاي باستان شناسان فرانسوي، شهر دينور از روزگار سلوكيان اعتبار داشته و در دوران ساسانیان نیز اط شهرهای مهم استان کرمانشاه امروزی بوده است. اما در دوره اسلامي، دينور به یکی از شهرهاي مهم ايالت جبال تبدیل می گردد. این شهر که بعد از جنگ نهاوند، بدست مسلمانان فتح گرديده، به یکی از مراکز مهم استقرار مسلمانان تبدیل می گردد و مورخین عموما، آن را از مهمترین شهرهای کل ایالت جبال خوانده اند. از آنجمله، ذهبی درباره اين شهر مي نويسد: «الدينور: مدينة من امهات مدن اقليم الجبال.» که گویی، اهمیت دینور به ویژه از سده سوم هجری رو به فزونی گرفته و در سده های چهارم  و پنجم، همراه با نهاوند و ری، بزرگترین شهرهای ایالت جبال(عراق عجم) به شمار می آمده است.

البته برخی سیاحان اسلامی در قرن چهارم، دينور را دو سوم همدان نوشته که مردمش از همدان خوش طبع تر بوده اند(توضیح آنکه همدان در سده چهارم به دلیل آنکه پایتخت آل بویه و ... بوده، توسعه زیادی یافته است). یکی از این سیاحان مسلمان، ابن حوقل است که با اشاره به نسبت جمعیتی مورد اشاره، شهر دینور را از حيث دانش و ادب بر همدان برتري می دهد. وی آورده است: «دينور به اندازه دو سوم همدان، و مانند همدان پرميوه و پر كشت است و مردم آن از همدانيان خوش طبع تر اند و آبهاي مستشرف  دارد، و اگر بگويم كه اين شهر از حيث دانش و ادب دوستي كه مردمانش بدان مشهورند بر همدان برتري دارد راست گفته باشم.»
یادآور می شود که همدان و دينور، مهمترين شهرهاي جبال غربي در قرن سوم و چهارم بوده اند و دو مركز اصلي علم و دانش در ایالت جبال به شمار مي رفته اند. به گونه ای که فقط در شهر دینور، دهها دانشمند نامی متعلق به این دو سده، در منابع یاد شده اند.

نکته دیگر آنکه در استان امروزي كرمانشاهان، دينور را باید بزرگترين شهر دوران اسلامی دانست(بخصوص از حوالی نیمه سده سوم تا سده ششم هجری) و در عین حال، دینور را در مجموع مهمترين شهر كردستان دوران پس از اسلام و تا حمله مغول، می توان به شمار آورد(که شهرهایی چون کرمانشاه/قرمیسین، شهر زور، حلوان و ... پس از آن قرار می گیرند)


شاید بسیاری ندانند که در قرون اوليه اسلامي، شهر كرمانشاه بخشي از شهرستان دينور بوده است. درحقیقت، پس از آنكه دينور رو به ترقي گذاشت و همزمان، كرمانشاه اهميت خود را به نفع آن شهر، از دست داد. وابستگي كرمانشاه به دينور به گونه اي بوده كه بدون اطلاع از تاريخ دينور، امكان شناخت و مطالعه گذشته كرمانشاه این دوران وجود ندارد. این وضع به گونه ایست که مورخين و جغرافي نويسان، عمدتا در معرفی و توصیف تقسیمات کشوری و جغرافیایی، كرمانشاه را از بلاد دينور نوشته اند. مثلا در مروج الذهب مسعودی، عبارت «ولايت قرماسين از توابع دينور» را می بینیم و یا در کتاب وقايع السنين و الاعوام مي خوانیم: «بلاد قرماسين از بلاد دينور». ضمن آنکه در عموم منابع متقدم، با عبارت «ولايت قرماسين از توابع دينور» مواجه مي شويم.

توضیح: بحث شکل گیری "ماهین" ، وجه تسمیه ماه کوفه، رابطه ماه کوفه با دینور و کرمانشاه و ... را در یادداشت بعدی مورد اشاره قرار خواهیم داد.

تغییر اسامی جغرافیایی پس از ورود اعراب به ایران و نام های معرب کرمانشاه

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

پس از استيلاي اعراب بر ايران و تغییر گویش مردم ایران از پهلوی به عربی، تغییراتی در برخی اسامی و ازآنجمله نام مکان های جغرافیایی ایجاد گردید که برخی از این تغییرات، عمدتا به دلیل فقدان چهار حرف "پ"، "گ"، "چ" و "ژ" در زبان عربی بوده که در نتیجه، شکل جدیدی از اسامی در گویش اعراب حاکم رواج یافت که اصطلاحا، اسامی "معرب" خوانده می شوند.

در منابع تاریخی در این باره آمده است: به دنبال ورود اعراب به ایران، در زبان و گفتار آنها برخي از حروف در نامهاي جغرافيايي و اسامي شهرهاي ايران به حروف عربي تبديل شدند. «و أبدلوا الكاف قافا و قاشان [كاشان...] و الشين و السين يتعاقبان عليهما و قزوين يقال أنّها معرّبه من كشوين و قرميسين و يقال أنّها معرّبة من كرمانشاه.» يعني؛ كاف به قاف تبديل شد و قاشان همان كاشان بوده و نيز شين يا سين به دنبال آنها مي آمده. گفته مي شود قزوين معرّب كشوين بوده و قرميسين نيز معرّب كرمانشاه.

در حقیقت، ذکر "قرميسين" و واژه هايي مشابه به  عنوان معرّب كرمانشاه، يكي از بحث برانگيزترين مطالبي است كه در كتب تاريخي و جغرافيايي آمده است. اولين مشكلي كه در اين خصوص وجود دارد، اختلاف نظر در تلفظ واژه قرميسين است. به عنوان مثال، تقويم البلدان تلفظ آنرا «بكسر القاف و سكون الرآء المهملة و كسر الميم و سكون المثناة من تحتها و كسر سين المهملة و مثناة تحتيه ثانيه وفي آخرها نون و وجدناها في كثير من الكتب بالالف بدلاً من الياء الاولي [يعني قرماسين]». آورده است. اولين اختلاف در همين جا اشاره شده يعني تبديل «ياء» اول قرميسين به «الف» توسط برخي از مولفين. اختلاف ديگر در حركت حرف «قاف» مي باشد. اكثر جغرافي نويسان از جمله ياقوت و ابن عساكر آنرا مفتوح دانسته اند و تعدادي ديگر آنرا مكسور نوشته و امروزه تلفظ باكسره بيشتر رواج دارد. برخي نيز «ر» را در قرميسين مفتوح دانسته اند، نه ساكن.

اختلاف تنها بر سر تلفظ نام قرميسين نبوده و بلكه مشكل افزونتر آنست كه براي كرمانشاه بيش از ده نام معرّب شده در كتب تاريخي و جغرافيايي ذكر شده است، كه از آنجمله؛ «قرمسين»، «قرماسين»، «قرماشين»، «قرمايسن»، «قرمايسين»، «قرمسان»، «قرماسان» و «قرمشين» مي باشد.

ضمن آنكه نامهايي برای کرمانشاه ذکر شده كه در آنها حرف اول، «كاف» يا «گاف» بوده مانند «كرميشين»، «كرماشين»، «گرمان ساه» و «گرمان سان».

دسته اي ديگر از معرّب هاي كرمانشاه وجود داشته كه وجه اشتراك آنها در حرف دوم بوده كه به جاي «راء»، حرف «واو» ذكر شده است. بسياري از مصححين در مواجهه با اينگونه واژه ها در كتب تاريخي، آنها را اشتباه مصنف يا اشتباه در كتابت دانسته اند، در حالي‌كه اين‌گونه واژه ها به اشكال مختلف و به تكرار در متون تاريخي ذكر شده اند. شرفنامه بدليسي كه كتابي تخصصي در تاريخ كرد است، دارالملك محمد بن عنّاز (حاكم كرمانشاه و حلوان و شهرزور) را «قومش» و «شهره‌زول» اعلام نموده است که در اینجا، قومش برابر با کرمانشاه است.  دركتاب وقايع السنين نيز محمد بن عيّار (عنّاز) حاكم «قوما» اعلام شده است.

توضیح آنکه بر اساس متون تاريخي و جغرافيايي، در حوزه حكومتي خاندان بني عنّاز، غير از قرميسين هيچ شهر مشابهي با اين نام وجود نداشته است، بخصوص اگر آن شهر، دارالملك و يا شهر مهم حوزه حكومتي ايشان باشد.

تاریخ شرفنامه در جايي ديگر، بدربن طاهر حسنويه اي را حاكم باستقلال «قومش» و دينور معرفي كرده است. و نیز در تاريخ ثعالبي و در توضيح كرمانشاه، واژة «قوميسين» ذكر شده كه مصحح در پاورقي آنرا اشتباه در كتابت دانسته است. از جمله موارد ديگر مي توان به نام «قومس» در تاریخ مهم و نفیس الكامل اشاره نمود كه در چند مورد(از جمله سه بار در جلد هشتم) به جاي كرمانشاه به كار رفته است.

در مجموع باید گفت؛ واژه هاي اين دسته كه با كرمانشاه برابري مي كند، عبارت از؛ «قومس»، «قومش»، «قوما» و «قوميسين» مي باشد.

بسياري از محققين، معرّب هاي كرمانشاه را استفاده نموده اند اما چنانكه محمد علي امام شوشتري مي نويسد: «اين نكته كه آيا واژه كرمانشاه از ديدگاه زبانشاسي مي تواند به شكل قرمايسين درآيد يا نه، موضوعي است كه نياز به پژوهش و كاوش دارد.»
لینک مرتبط:
اسامی مختلف کرمانشاه در منابع تاریخی

اسامی مختلف کرمانشاه در منابع تاریخی

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

به  غیر از دو نام "کرمانشاه" و "کرمانشاهان" که برای معرفی شهر و منطقه کرمانشاهان(که به ویژه از گردنه پاتاق تا گردنه اسدآباد را شامل می شده است) مورد استفاده قرار گرفته اند، در منابع تاریخی نامهاي دیگری نیز براي شهر كرمانشاه ذكر شده كه برخي از آنها نام هاي پيش از رواج كرمانشاه، تعدادي هم لقب هاي اين شهر و نیز تعداد زیادی شامل نام های معرب کرمانشاه می باشد(توضیح آنکه نام های معرب کرمانشاه در مطلبی مستقل مورد اشاره قرار می گیرند).

معروفترین اسامی کرمانشاه که در منابع تاریخی ذکر شده اند، عبارتند از: «الي پي »، «كامبادنه» و مشتقات آن، «مدي»، «آذرميدخت»، «تاكستان شاهان»، «قرميسين»، «تل ماستر»، «گرمان ساه» و «كرماشان» ... که در ادامه، توضیحی مختصر راجع به هریک، ارائه می گردد. باید توجه داشت که عموم این اسامی، صرفا در یک مقطع زمانی خاص رواج داشته اند.

در سالنامه هاي ايام حكومت آشوريان، شهري به نام «الي پي» ذكر شده است و برخي از مورخان، اين شهر را در محل كرمانشاه فعلي معرفي كرده اند. مورخين و جغرافي نويسان ديگري، الي پي را نام ايالت دانسته اند و نه نام شهر، كه اين ايالت كرمانشاه را نيز در بر مي گرفته است.

كامبادنه نام شهري قديمي بوده كه تطابق آن با بخشي از شهر كنوني كرمانشاه، مورد تاييد همه صاحبنظران است. ايرج افشار مي نويسد: «كتيبه بيستون، جايگاهي را كه اين كتيبه در آن مستقر شده كامباندا محلي در ماد ذكر كرده است. اين محل در نظر ايزيدور به نام كامبادن و در نظر پليني به نام كامبادس شهرت و معروفيت داشته است.» اما این نام، با تلفظ ها و اشکال نوشتاری دیگری نیز در منابع ذکر شده است که "کمبادن" و "گمبادن" از جمله آنها می باشد. نکته دیگر آنکه در ابتداي دوره اسلامي، خرابه هاي شهر كامبادنه در شمال شهر كرمانشاه يافت شده است. در آن عصر، خرابه هاي كامبادنه، مابين طاق بستان و كرمانشاه قرار مي گرفته است. از اين مكان بطور تصادفي مسكوكاتي از دوره ساسانيان بدست آمده است.  عقيده ديگري نيز وجود داشته كه كامبادنه را يكي از محلات شهر ديگري در اين حوالي دانسته است. سعيديان مي نويسد: «مورخان در دامنه كوه طاق بستان فعلي شهري يادداشت كرده اند كه يكي از محلات آن گمبادنه بوده است.» رواج نام کامبادن از اواخر دوران هخامنشیان و اشکانیان و ابتدای ساسانیان، مورد تصریح منابع تاریخی می باشد.

آذرميدخت نام ديگري است كه بر كرمانشاه نهاده شده است. هر چند بسياري بر اين عقيده اند كه آذرميدخت، شهركي در نزديكي كرمانشاه بوده است نه جايي در محل آن. اين مكان به آذرميدخت دختر خسروپرويز منسوب بوده است.

نام ديگري كه براي كرمانشاه ذكر شده، «تاكستان شاهان» است. صحيح تر آنست كه اين واژه را به جاي نام، لقبي براي كرمانشاه بدانيم. «اوژن اوبن» مي نويسد: «در پاي اين كوه [بيستون]، ساسانيان شهري به نام كرمانشاهان، يعني تاكستان شاهان، در زمانهاي گذشته احداث كرده بودند.» همين مولف در صفحه 338 كتاب خود نيز تاكستان شاهان را به جاي نام كرمانشاه استفاده كرده است.

نام ديگري كه ذكر شده، «تل ماستر» است. يكي از كساني كه از اين نام براي معرفي كرمانشاه استفاده كرده،
ابن فقيه همداني مي باشد.
قرميسين را همگان به عنوان معرّب كرمانشاه مي دانند، امّا برخي آنرا به عنوان يكي از اسامي قديمي كرمانشاه و مربوط به مدتها پيش از عرب دانسته اند. مينورسكي در تعليقات خود بر سفرنامه ابودلف مي نويسد: «قرميسين ميبايستي نام اصلي كرمانشاه و مربوط به قبل از ايرانيان و شايد از اصل آشوري باشد.»

موضوع نام اصلي كرمانشاه، در ميان كساني كه در تاريخ كرد و كردستان تحقيقي به عمل آورده اند و بويژه در ميان محققين كرد، داراي اهميت بوده است. و تقريباً تمام اينگونه افراد، به نام «كرماشان» و يا واژه اي مشابه به عنوان نام اصلي و قديمي كرمانشاه اشاره دارند و واژه كرمانشاه را تحريفي از اين نام اصلي مي دانند. گفته مي شود، كرماشان در اصل «گرمان ساه» و «گرمان سان» بوده است. ابن فضلان يكي از جغرافي نگاران قديمي است كه «گرمان ساه» را به عنوان نام اصلي كرمانشاه ذكر كرده است. (
 در كتاب جغرافياي تاريخي كرمانشاه به نقل از محمد مكري آمده است كه؛ «كرماشان» تلفظ صحيح و قديمي و بومي، و «كرمانشاه» يا «كرمانشاهان» تلفظ دولتمردان و مستوفيان و فردنويسان قرنهاي اخير و مردم غير محلي است كه اشتباهاً بر اين شهر و نواحي پيرامون آن اطلاق شده است. نام اين شهر اصلاً «كرماچان» و «كرماجان» (يعني «شهر رعايا») بوده است.»
 بايد توجه داشت كه در اشعار قديم شعراي كرمانشاه و مناطق اطراف، همه جا الفاظ كرماشان و كرماشاني بكار رفته است و حتي يك مورد نيز نام «كرمانشاه» مشاهده نمي شود. ضمن آنكه اگر بپذيريم نام اصلي كرمانشاه، چنانكه خود مردم هميشه گفته اند، كرماشان بوده است، در اين صورت پذيرش معرّب هاي آن و توجيه واژه هايي چون قرماشين و قرماسين راحت تر مي گردد، چرا كه به روال معرب نمودن شهرهايي چون قاشان(كاشان) و قزوين(کشوین) در زبان اعراب مسلمان، مي توان پذيرفت كه اينجا نيز كاف به قاف تبديل شده است.
در مقدمة تحفه ناصري اثر شكرالله سنندجي، قرميسين و قرماسين معرّب «كرميشين» و «كرماشين» فارسي ذكر شده كه به مرور زمان به كرماشان تبديل شده است. به علاوه يكي از مشكلات موجود، وجه تسميه كرمانشاه بوده كه در خصوص انتساب آن به بهرام دوم يا چهارم ساساني، دليل و سند قابل قبولي موجود نبوده و اختلافات زيادي در اين باره وجود دارد؛ با پذيرش نام كرماشان يا گرمان سان به عنوان نام اصلي كرمانشاه، مشکل این انتساب مورد تشکیک هم حل گردیده و
مي توان حدس زد كه اين واژه ها در تلفظ مردم، به كرمانشاه تبديل شده و آنگاه مورخين سعي كرده اند، تا با انتساب آنها به پادشاهان مذکور، وجه تسميه اي بر آن بيابند

عجایب و جاذبه های کرمانشاه در آثار سیاحان و جغرافی نویسان اسلامی

اندیشه اسلام آباد: وجود آثار باستانی متعدد و جاذبه های تاریخی و گردشگری دركرمانشاه و توابع آن، عواملی بوده كه موجب جلب توجه سیاحان و جغرافی نویسان به كرمانشاه شده است و یكی از نكات جالب توجه در آثار جغرافی نویسان اسلامی آنست كه از كرمانشاه به عنوان شهر شگفتی ها و عجایب یاد كرده اند.

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

در این میان بیستون بیشترین توجه را به خود جلب نموده است. و تقریباً تمام جغرافی نویسان و سیاحان از این محل ذكری به عمل آورده اند. طاق بستان نیز همین وضعیت را دارد. ابن خردادبه در ذیل عنوان «از شگفتی های بناها» می نویسد: «وجوب شبداز كه گودالی در كوه باشد.» و طاق بستان و آثار بیستون را در صدر عجایب و دیدنی های دنیا قرار می دهد. ابن حوقل نیز در قرن چهارم كرمانشاه را دیده و از آنجا به عنوان شهری زیبا و با طراوت كه درمیان درختان سرسبز و آبهای روان قرار گرفته است، یاد می نماید. او در صورة الارض چنین در توصیف کوه بیستون می نویسد: «بیستون كوهی استوار و بلند است و نمی توان به بالای آن رفت.» که این مطلب او را بسیاری دیگر نیز در بحث از بیستون نوشته اند.

ابن حوقل كه كتیبة‌ بیستون را دیده است، چنین تصور می نماید كه این حجاریها، آموزگاری را نشان می دهد كه شلاقی دردست گرفته و شاگردان خود را سرزنش می كند. مقدسی در احسن التقاسیم در چند نوبت به كرمانشاه و مناطق اطراف اشاره داشته است. او در بحث از شگفتیها می نویسد: « نزدیك بیستون مجسمه ای هست كه گویند چارپای كسرا بوده است.»

در قرن چهارم، گردشگر دیگری به نام ابودلف از كرمانشاه بازدید كرده است . او از تصویرهای ظریف و نقشهای زیبا در بیستون نوشته و از عظمت پل كنار كوه یاد می كند (بی شک آثار باستانی کوه بیستون و طاق بستان در آن زمان بسیار زیباتر و دیدنی تر از امروز بوده که در تطاول زمانه، آسیب ها دیده است) ابودلف در خصوص تصاویر طاق بستان چنین می نویسد:‌«بطوریكه بیننده خیال می كند (آن مرد) درحال حركت است . این نقش تصویر ابرویز(پرویز) سوار بر اسب خود شبدیز و در روی زمین مانند ندارد.»‌ در کتاب «الرسالة‌ الثانیه» ابودلف از دستجرد كسرویه در نزدیكی بیستون یاد كرده كه در آنجا ساختمانی عجیب بوده که از سنگ در آورده شده است. همین جغرافی نویس متقدم، در سفر نامة‌ خود به ذكر اخبار عجیبی درباب كرمانشاه پرداخته، می نویسد؛ «بطوریكه خبر  یافته ام هر گاه در آبی كه زیر پای شبدیز در قرمیسین جاری است هزار درهم مسكوك فرو برید سپس آنرا با حرارت شمش كنید شش درهم بر وزن آن افزوده میشود. علت آن بر من معلوم نشد.»  و مینورسكی در تعلیقات خود، طبیعت این پدیده را به محتویات معدنی آب ارتباط داده است. خبر دیگر ابودلف كمی عجیب تر است، او می نویسد:«ما درسال سیصد و چهل چیز عجیبی در آنجا مشاهده نمودیم و آن این بود كه مردی از سران آنجا خواست برای خودو خانواده و همراهانش خانه ای بسازد. معماران نقشة‌آن را برایش ترسیم نمودند و بمحض آنكه شروع به پی كندن نمود ساختمانی نمایان شد . پس از كاوش دید ساختمان مزبور درست بشكل خانه ای است كه برایش ترسیم شده و از حیث اطاقها و سالن ها و پله ها و حیاط ها و سقف­ها و اطاقهای خواب هیچ اختلافی با آن ندارد.»

 ابن فقیه نیز در كتاب مختصر البلدان خود، بیستون را یكی از عجایب دنیای قدیم دانسته است. به علاوه درباب نقوش طاق بستان می نویسد: «از شگفتیهای كرمانشاهان، كه خود نیز یكی از شگفتیهای عالم است، صورت شبدیز است[...]‌ و از شگفتیهای این نقش، آن است كه تاكنون مانند آن دیده نشده است . من از دانشمندان و آگاهان بسیار شنیده ام كه گفته اند: شبدیز كار مردمان نیست.» وی در بحث از بیستون هم می نویسد: «و سپس اینها همه، مردم مغرب و مصر و شهرهای جبل و خراسان را چیزهای شگفتی است كه در دیگر جایها نیست چونان: [...] و ایوان مداین و تخت شبدیز و بهستون (بغستان)

قزوینی صاحب آثار البلاد، پس از معرفی طاق بستان (شبدیز) می نویسد: «گویند كه چنان خوش و نیكو آن صورت را تراشیده اند كه به وهم بعضی چنان می رسد كه این عمل بشر نیست . گویند آن سنگ را حق تعالی چنان مخلوق فرموده كه درهر مكان، آن سنگ به رنگی كه احتیاج شده به همان رنگ مخلوق بوده است. [...] و صورت شیرین را چنان شیرین كشیده است كه بعضی از مردم به آن صورت عاشق شده اند.»

یاقوت شبدیز را از عجایب دنیا دانسته و می نویسد: «و من عجایب قرمیسین و هو احد عجایب الدنیا صورة‌ شبدیز.

در مسالك و ممالك اصطخری كه درمیانة قرن ششم به فارسی ترجمه شده، درباب بیستون چنین نوشته شده است: «كوه بیستون همچنین بلند ست و دشوار ، و روی كوه پنداری تراشیده اند. و گویند پادشاهی بوده است و خواست كی این كوه را كوشكی سازد تا قدرت و پادشاهی او مردم را معلوم شود .[...]‌ و درین حدود چنین كوهها دیگر نیست.»

در كتاب عجایب المخلوقات كه در نیمة سده ششم هجری قمری تألیف گردیده، در مورد كوه بیستون و كنده كاری های منسوب به فرهاد چنین آمده است: «جبل بهستون كوهیست ممتنع از یك سو تراشیده كی فرهاد می خواست كی از آنجا راه به آن جانب دیگر كند بحكم خسرو و آن قصه ایست و آن شگفت است

از جاحظ نیز نقل شده كه یكی از پادشاهان ساسانی خواست در داخل كوه بیستون بازاری بسازد تا نیرومندی و تسلط خود را نشان دهد.  چند قرن بعد از جاحظ،  اعتماد السلطنه در مرآة البلدان می نویسد: «و عجایب چند در اقلیم جبال است از جمله قریب به بیستون صور عجیبه دیده می شود كه به عقیده بعضی صورت دواب كسری است.»

جايگاه علم در تاریخ كرمانشاه پس از اسلام؛ به مناسبت هزارمین پست اندیشه اسلام آبادغرب

اندیشه اسلام آباد غرب: به مناسبت انتشار هزارمین پست اندیشه اسلام آباد، بنا داشتیم که نگاهی به روند فعالیت خویش و گزارشی از استقبال کم نظیر و لطف بی کران کاربران فهیم به اندیشه اسلام آباد غرب(و به ویژه دو وبلاگ تعطیل شده این پایگاه خبری-تحلیلی) داشته باشیم اما از آنجا که انتشار این مطلب، با آمارهای بازدید چند ده هزاری و رتبه الکسای زیر هزار(وبلاگ اول اندیشه اسلام آباد) و گزارش برخی تأثیرگذاری های این وبلاگ، قرین می گردید، ممکن بود برای بعضی خرده گیران، تداعی گر خودستایی مدیریت وبلاگ باشد و لذا ترجیح دادیم که صرفا با اشاره به این رخداد یعنی انتشار هزارمین پست این وبلاگ، صرفا یکی از یادداشت های مختصر قبلی خود را(که معرف دهها مقاله منتشره در زمینه های مختلف و به ویژه یادآور قریب به هفتاد پست تحقیقی و اختصاصی درباب تاریخ کرمانشاه است) با موضوع جایگاه والای علمی کرمانشاهان در دوران پس از اسلام، بازنشر نماییم. امید است که مقبول عزیزان همراه گردد.

نویسنده: ایوب صفری

http://andisheheslamabad.blogfa.com/

شأن علمی و غیرعلمی کرمانشاهان در دوران پس از اسلام به آنجا می رسد که شهرهایی همچون قرمسین(قرمیسین) و دینور و حلوان، به اکابر شهرهای منطقه جبال تبدیل شده و گزارش های متعددی از شمار علما و عرفا و فقها و شعرا و مورخین و صوفیان و ... این دیار، در منابع مضبوط است تا آنجا که ماه کوفه(دینور و کرمانشاه) به مرکز علم نحو دنیای آن روز تبدیل می گردند و شهری چون دینور، در اواخر قرن سوم و قرن چهارم، به مرکز بزرگ صوفیان و عرفای جهان اسلام تبدیل می گردد. مطلب زیر نیز، اشاره ای دارید به جایگاه علمی کرمانشاه در آن دوران(تقریبا از انتهای قرن سوم که منابع در باب تاریخ ایران و ازآنجمله کرمانشاهان، روشن می گردند؛ تا ابتدای قرن ششم که کرمانشاهان به دلایل مختلفی چون جنگ و بلایای طبیعی، به سمت افول حرکت می نماید)؛ مطلبی که با یادکردن از رجال و شخصیت ها، در پست های آتی، تکمیل می گردد.

محمد تقي خان حكيم در كتاب گنج دانش مي نويسد: «حقيقت اين است كه اكراد، دانشي را كه مؤدي به تن پروري و ناز و نعمت شود حقير مي شمردند.» مولف، اين مطلب را در مورد عصر ترقي بغداد و دورة استيلاي خلفا نوشته است اما شايد گفتة‌ مذكور را تا حدودي صحيح دانست؛ چرا كه نام و تخصص علماء كرمانشاه در قرون اولية اسلامي نيز حكايت از رواج تعدادي رشتة‌ خاص از علوم در كرمانشاه دارد.

 از نظر زماني، قرن چهارم را بايد عصر شكوفايي علمي كرمانشاه در ده قرن اول هجری(و شاید تا به امروز) دانست. وجود چندين نفر از اكابر علم و ادب و بزرگان تصوف در اين قرن، چنين مينمايدكه كرمانشاه در سدة‌ مذكور، داراي عمران و توسعه اي شگرف بوده و مردم این دیار، توجهي ويژه به ادب و علم و تصوف داشته اند.

شواهدي موجود است كه شهرهای كرمانشاه، دینور، حلوان و حتی کنگاور و مرج القلع(کرند) در آن زمان، به شهرهاي مهم و مورد توجه تبديل شده اند. آنچنانكه گفته شده،‌ شخصيت علمي و ديني معروفي مانند قاضي تنوخي، پس از تصدي قضاء در چند شهر مهم(و به عنوان ارتقاء)، به امر قضاء شهر كرمانشاه گمارده شده است.

راجع به رواج علم در ايران قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم، اشارات متعددي موجود بوده و بويژه مورخان و جغرافي نويسان قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم از علم و علماء در بلاد  مهم از قبيل ري و اصفهان و نيشابور و بخارا و ماه كوفه، اطلاعاتي را باقي گذاشته كه همة  آنها حكايت ازرواج علم و ادب و احترام علما و ادباست و نيز كتب رجال هم حكايت از همين امر را مي نمايد.

يكي از علومي كه درماه كوفه(يعني هم در دينور و هم دركرمانشاه) رواج بسيار داشته، علم نحو بوده است . ذبيح الله صفا دركتاب تاريخ ادبيات درايران، چنين مي نويسد: « چنانكه با مطالعه  در اسامي نحاة بزرگي كه ياد كرده ايم، معلوم مي شود، بزرگان نحو غالباً از موالي ايراني بوده و يا از تازياني هستندكه در محيط ايراني بصره و كوفه كه نزد جغرافيا نويسان به ماه بصره و ماه كوفه معروف بوده است، تربيت شدند.»

يكي دیگر از علومي كه در دينور و احتمالاً كرمانشاه رواج داشته ، رصد و نجوم بوده است. ابوحنيفة دينوري، يكي از كساني بوده كه در دينور و بر بام خانة‌ خود، به رصد كواكب مي پرداخته و یکی از معتبرترین کتب را در این باب نگاشته است.

حاكمان بني حسنويه و بني عنّاز نيز از علوم حمايت كرده و حتي علمائي را از ساير بلاد به دربار خود كشانده اند. در مورد ابوالشوك گفته شده كه «مردي فاضل و ادب پرور بود و با اينكه بيشتر اوقات خود را درجنگ گذرانيده، معهذا شعراو ادبا را تشويق مي كرد و دربار او مجمع علما و فضلاي زمان بود.»

ادامه دارد...

معرفی مختصر کتاب اخبار الطوال اثر ابوحنیفه دینوری

اندیشه اسلام آباد غرب: این پایگاه خبری-تحلیلی چنانکه پیشتر اعلام کرده بود، قصد دارد در سلسله یادداشت هایی، به معرفی بخشی از بزرگان علمی تاریخ کرمانشاه بپردازد و در بدو امر، ابوحنیفه دینوری را مورد تدقیق قرار می دهد. که در همین باره، به معرفی مختصر این چهره ماندگار تاریخ کرمانشاه نیز پرداختیم اما در ادامه، نگاهی کلی به اثر وزین دینوری یعنی کتاب اخبار طوال که یکی از نفیس ترین آثار تاریخی نگاشته شده در دوران اسلامی می باشد.
نام کتاب: اخبار الطوال 
 
نویسنده: احمدبن داود دینوری معروف به ابوحنیفه
مترجم: محمود مهدوی دامغانی
موضوع: تاریخ 
 
تعداد صفحات: 488 
قطع کتاب: وزیری 
نوع جلد: شومیز 
شابک: 964-312-000-7 
نوبت چاپ: هشتم 
قیمت: 100,000  ریال
 
کتاب اخبارالطوال، ابتدا به تاریخ خلقت می‌پردازد و مطالبی در مورد پیامبرانی چون ادریس و نوح و هود و ابراهیم... و پادشاهی داود و سلیمان تا ظهور عیسی بیان می‌دارد. سپس به مطالبی دربارهٔ ظهور زرتشت و آیین او و نجات بنی‌اسرائیل به‌وسیلهٔ پادشاهان ایران می‌پردازد. شرح حال و سرگذشت پادشاهان ایران، از جمشید و پیروزی ضحاک بر او، تا منوچهر و کیقباد و گشتاسب و بهمن و دارا و اسکندر و ملوک‌الطوایف و سپس ساسانیان تا انقراض ایشان از مباحث دیگر کتاب است. توضیح آنکه بخش ساسانیان این کتاب، در تاریخ پیش از اسلام ایران بسیار حائز اهمیت بوده و در شکل گیری شناخت تاریخی ما از آن دوران، نقشی تأثیرگذار داشته است.

تاریخ اسلام در این کتاب با تفصیل پیکارهای اعراب و ایرانیان در دورهٔ خلافت عمر شروع و به پایان خلافت معتصم ختم می‌شود. علاوه بر این جنگ‌های امیرالمؤمنین علی (ع) با معاویه و جنگ‌های جمل و صفین و خوارج و دورهٔ حکمرانی معاویه و یزید، واقعهٔ کربلا و شهادت امام حسین (ع) هم مفصل بیان شده است. داستان قیام مختار و همراهانش، حکومت زبیریان، انقراض بنی‌مروان و قیام مردم ایران بخصوص قیام خراسان به رهبری ابومسلم از دیگر مباحث کتاب است.

گرایش نسبی به عنصر ایرانی(که با نام شعوبیه شناخته می شود) در اخبارالطوال به وضوح مشهود است.

لازم به ذکر است که بخش اسلام تاریخ دینوری، از مهمترین منابع تاریخ اسلام می باشد. در باره این اثر ارزشمند، به تفصیل خواهیم نوشت.

زیارت و زیارتگاه ها در تاریخ کرمانشاهان بعد از اسلام

نویسنده: ایوب صفری
http://andisheheslamabad.blogfa.com/
در تاریخ های اسلامی، روایت های بسیاری در منزلت و شأن اویس قرنی وجود دارد و نیز روایت های بسیاری از رسول اكرم (ص) در مقام وی وجود دارد. در تذكرة الاولیاء چنین آمده است: «باز خواجة انبیاء علیه الصّلوة و السّلام- گفت: «در امّت من مردی است به عدد موی گوسفندان ربیعه و مُضَر، او را در قیامت شفاعت خواهد بود.»  چنین مقامی باعث شده تا مردم كرمانشاه و بسیاری كسان دیگر كه معتقدند، مزار اویس قرنی در حوالی كرمانشاه قرار داشته، به زیارت آن مكان بشتابند و آن تربت، محل رفت و آمد بسیاری در طول تاریخ گردد. علی رغم روایت هایی كه درباره محل دفن اویس قرنی در صفین، دیاربكر و یمن وجود دارد، امّا اخبار زیادی نیز در خصوص وفات وی در كرمانشاه وجود دارد. مستوفی در نزهة القلوب می نویسد: « و هم در این حدود [كناركوه بیستون]‌ كه متّصل كولكوست[رود قره سو] مزار متبرّك بر آنجاست و عوام گویند كه مزار اویس قرنی است.» تشیع بر این عقیده است كه اویس قرنی در صفین شهید شده است. برخی از اهل سنت نیز به همین گونه می اندیشند . تعدادی از تذكره نویسان،‌ چون عطار نیز معتقدند كه اویس قرنی در صفین به شهادت رسیده است. امّا چنانكه حمدالله مستوفی ذكر كرده، دسته ای نیز به وفات وی در حوالی كرمانشاه اعتقاد دارند و اغلب علمای ظاهری و اكثر عرفای باطنی ، زیارت مرقد موجود در كرمانشاه را توصیه كرده اند و گفته اندكه در این محل، درك فیوضات از روح مباركش نموده اند.

  زیارتگاه اویس قرنی در كرمانشاه، در طول تاریخ نه تنها مورد احترام مردم كرمانشاهان بوده است، بلكه اقوام دیگر كرد، فارس، ترك، عرب و حتی افغانی و هندی، برای زیارت آن مكان به كرمانشاه آمده اند.

علاوه بر مزار اویس قرنی، اماكن زیادی دركرمانشاه وجود داشته كه مردم كرمانشاه، با تمام وجود آنها را در طول تاریخ پس از اسلام پاس داشته اند. از جمله نظرگاه دوازده امام(نظرگاه علی) در شرق كرمانشاه، امام زاده « باولین» (بابا ولی الدین)  در روستای «فید چیا چمچال»، امام زاده خلیل الله در كنار بیستون، امام زاده باقر درنزدیكی بیستون، امام زاده حسن در اسلام آباد به پل سیمره و... كه تعداد آنها دهها مكان متبركه را بالغ می شود.

یکی از اماکن مقدسه ای که پیش از این و در بحث "نواب ائمه و بزرگان شیعه در كرمانشاه" به ایشان اشاره کردیم، زیارتگاه احمد بن اسحاق در شهر سرپل ذهاب است که ایشان از بزرگان یاران ائمه هدی از امام هادی به بعد می باشد.

یكی از اماكن مقدسه ای كه در وسط شهر كرمانشاه واقع شده و در طی قرون متوالی ، محل ارادت مردم بوده است، بقعة سیّده فاطمه می باشد. در این بقعه دو قبر وجود داشته و سنگهای هر دو گور به خط كوفی نوشته شده كه ارتباط آنها را به سده های نخستین اسلامی مسلم می دارد. یكی از قبرها به شیخ  علی نامی تعلق داشته و دیگری متعلق به سیّده فاطمه مورخ سال 165 هـ. ق بوده است . این بقعه، قدیمی ترین مزار موجود در سطح شهر كرمانشاه به شمارمی رود.

از بزرگانی كه قبر آنها زیارتگاه مردم بوده، یكی قبر ابراهیم  شیبان می باشد. ابراهیم شیبان یكی از بزرگترین علماء دینی تاریخ كرمانشاه كه چنانکه قشیری گفته، پیر وقت خود بوده؛ در سال 337 هجری در كرمانشاه وفات یافته است. كنیه اش ابواسحاق و شاگرد مخصوص ابوعبدالله مغربی و ابراهیم خواص بوده است.

آثار البلاد، ابراهیم شیبان را از ابراهیم های اربعه دانسته كه دعا به رغم صاحب آثار البلاد، در سر قبر آنها مستجاب می شود.  این چهار ابراهیم عبارتند از: ابراهیم شیبان در كرمانشاهان، ابراهیم ادهم  به مكه، ابراهیم خواص در ری و ابراهیم ستبنه به قزوین. مردم كرمانشاه ارادت خاصی به این مرد بزرگ داشته و مزار او را گرامی می داشته اند.

دیگر آرامگاه « شیخ صالح ابوعلی احمد پسر محمد قومسانی» كه از بزرگان دینی اهل کرمانشاه است که در حدود همدان مدفون می باشد. یاقوت در برگزیدة مشترك می نویسد:«از همه ناحیه ها مردم به زیارت آن [مزار] آینده، وی مصاحب ابوبكر شبلی بوده و در سال 378 درگذشت.» علی رغم بعد مكانی این مزار، مردم كرمانشاه ارادتی خاص به آن داشته و همچون مردم دیگر مناطق، زیارت آن مكان را از نظر دور نداشته اند.

ابن قتیبه در عیون الاخبار، از علاقة مردم دینور و كرمانشاه و همدان به قبر «مسلم بن ولید» خبر داده است  و توضیحاتی در باب آن قبر ارائه كرده است.

آنچه مسلم است، زیارتگاهها در حیات مذهب تشیع در ایران زمین، نقش مهمی داشته اند و كرمانشاه نیز از این قاعده مستثنی نبوده و وجود زیارتگاههای مختلف بویژه تعداد بسیار زیاد امام زاده ها، در رشد و شكوفایی مذهب تشیع در كرمانشاه، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده اند.

تنوع عقاید و مذاهب در تاریخ کرمانشاهان(3)؛ خوارج و خرمیه

پیشتر به وجود ادیان، عقاید و مذاهب یهودیت، مسیحیت، زرتشتی، مزدکی، زروانی، تشیع، تسنن، معتزله، صوفیه و یارسان در تاریخ کرمانشاه پس از اسلام اشاره کرده و گفتیم که به دلیل همین کثرت و تنوع عقاید موجود در کرمانشاههان، این خطه را "هندوستان ایران" خوانده اند. در ادامه، به برخی دیگر از عقاید رایج در کرمانشاهان شاره می گردد.

نویسنده: ایوب صفری
http://andisheheslamabad.blogfa.com/

عقاید خارجی(خوارج)

مسعودی نام طوایفی از اكراد را به عنوان هواداران خوارج ذكر كرده كه بیشتر آنها در حوالی كرمانشاه ساكن بوده اند. این مورخ در مروج الذهب می نویسد: «بعضی كردان عقیده خوارج دارند و از عثمان و علی رضی الله عنهما بیزاری میجویند.» بی شك كردانی كه مسعودی نام برده، در جریان مبارزة خویش، قبل از آنكه عقاید این فرقه را در نظر بگیرند، آنرا ابزاری در جهت مقابله باقوم غالب و استبداد خلفا می دانستند و در واقع، این بعد مبارزاتی خوارج بوده كه اكراد را جلب نموده، آنچنانكه  در موارد دیگر نیز وضعیت به همینگونه بوده است.

خوارج، بویژه طی سالهای آخر خلافت امویان، نفوذ زیادی در مغرب ایران بدست آورده اند و حتی در سالهای 127 تا 132 هجری، مدتی بر كرمانشاه تسلط سیاسی نیز داشته اند. اوج نفوذ خوارج، حكومت منصور بن جمهور خارجی درسال 127 برماهین(ماه کوفه و ماه بصره که دینور و نهاوند بود) تا اصفهان بوده است. و پس از آن باید خروج «خراشة‌ خارجی» در زمان هارون الرشید و تسلط او بردینور و كرمانشاه را نام برد. گردیزی در زین الاخبار، پس از شرح شكست «خاافره» به دست فضل بن یحیی كه در این زمان حاكم خراسان بود، می نویسد: «و خراشه بن سنان الخارجی بایام او[خاافره] بیرون آمده بود، و دینور بگرفت. و فضل(بن یحیی) ابراهیم بن جبرئیل را بفرستاد تا خراشه را هزیمت  كرد و اندرسه روز نود فرسنگ بگریخت.»

خرمیان و «بومسلمیه»

 گفته می شود كه محمّره یا سرخ جامگان،‌ در واقع مزدكیانی بوده اند كه اززمان ساسانیان بطور پنهانی در نواحی دور افتاده ایران و كوهستانهای مركز و مغرب و شمال غربی ایران می زیسته و در دورة اسلامی، دین خود را آشكار ساخته اند . مورخین بسیاری خرم دینان و سرخ جامگان را یكی دانسته اند، از آنجمله زرینكوب در كتاب دو قرن سكوت می نویسد:«آیین خرمی كه ظاهراً بازماندة دین مزدك بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آذرباییجان و ارمنستان و همدان و دینور و ری  و اصفهان عدة‌ بسیاری از پیروان آن وجود داشتند.»

پیروان مزدك در شهرهای مختلفی پراكنده شده بودند،‌ اما برخی شهرها، پایگاه های اصلی آنها به شمار می آمده که پس از آذربایجان، باید از کرمانشاه، دینور و همدان یاد کرد. با این توضیح که اعتقادات سرخ جامگان کرمانشاهان با مزدك تا حدودی متفاوت بوده و آنان احتمالاً در روش مزدك، اصلاحاتی بوجود آورده و نام خرم دینی را برای آیین خود، برگزیده بودند.

محققین بر آنند كه خرمدینان دو دسته بودند. عباس پرویز در این باره می نویسد:«مورخین و نویسندگان دیگر نیز گفتة‌ مؤلف  الفرق بین الفرق را تأیید می كنند و خرمدینان را دو قسمت می دانند از آن‌جمله ابن ندیم در كتاب الفهرست می نویسد: «خرمدینان گروه اول كه معروف به محمره بودند در دامنة جبال[...] و دینور و اصفهان و اهواز بسر می برند و بمزدك اعتقاد داشتند. اینان ازاستبداد و ظلم و ستم دوری می جستند و نسبت به هم نوع خود مهربان بودند و [...] اما گروه دوم را پیروان بابك می نامیدند.» كسانی كه تفاوت دیدگاه دو گروه خرمیان را پذیرفته اند، اكثراً گروه اول را كه در دینور و كرمانشاه نیز حضور داشته اند، پایبند به اخلاقیات و دارای اهداف ملّی معرفی می نمایند(که در نتیجه آنها را بیشتر باید یک جریان سیاسی دانست تا مذهبی) و البته گروه دیگر یعنی خرم دینان را فاقد اخلاق سیاسی و غارتگر معرفی كرده اند. تعدادی از مورخین نیز وجود دارند كه سرخ جامگان را به چندگروه تقسیم كرده اند كه همة‌ این گروهها متفاوت ازهمدیگر بوده اند و از آنجمله مسعودی در كتاب التنبیه و الاشراف می نویسد:«مسعودی گوید و ما دركتاب «المقالات فی اصول الدیانات» و كتاب«سر الحیاة» از مذهب خرمیان كوذكی و كوذشاهی و غیره و از خرمیانی كه در نواحی[...] همدان و ماه كوفه و ماه بصره و [...] دیگر قلمرو عجمان هستند سخن آورده و اختلافاتی را كه میان آنها هست و اختلافات این دو فرقه را با فرقة‌سرخ پوشان و مزدكیه و ماهانیه و غیره برشمرده (ایم) .»بر این اساس آیین  های كوذكی و كوذشاهی كه البته تا حدودی متفاوت بوده اند، در نواحی ماه كوفه مورد قبول مردم بوده كه هم با محمره و هم مزدكیه تفاوت داشته اند. گروه سوم از مورخین، به استناد متون تاریخی معتقدند كه تمام این گروهها پیروان ابومسلم هستند كه درهر جایی به نامی خوانده می شده اند.  سعید نفیسی در كتاب«بابك خرم دین» به نقل از سید مرتضی داعی حسنی می نویسد: «بدان كه این قوم[پیروان ابومسلم] را درهر موضعی بلقبی خوانند: در بلاد اصفهان و نواحی آن خرمیه و در قزوین و ری مزدكی و سنبادی و درماهین محمره.» به نظر می رسد تمام گروههایی كه نام برده شدند، شاخه هایی از یك جریان تاریخی با پیشینه ای مشترك باشند، بدین صورت كه از زمان ساسانیان، در بسیاری از شهرها مانند دینور و كرمانشاه و همدان و ...، كسانی از پیروان بابك با نام«خرم دینان» باقی مانده بودند كه بااستفاده از مرگ ابومسلم و جذب پیروان او، به دنبال احیاء آیین خود بودند و با ظهور بابك، پیرو او گردیدند. در طی این مراحل، شكل گیری آیین آنها در مناطق مختلف، تا حدودی متفاوت بوده است. عزیز الله كاسب در كتاب «منحنی قدرت» به این معنی اشاره داشته است؛ «این دین خرّمی زندقه یی بود كه ظاهراً هدف آن احیاء آیین مزدك بود و بقایای ابومسلم و ناراضیان دیگر نیز بدان پیوسته بودند.»

مسعودی در مروج الذهب، شروع كار طرفداران ابومسلم را اواخر روزگار یزید ناقص دانسته و در ادامه می نویسد: «‌ وقتی خبر قتل ابومسلم به خراسان و نواحی جبال رسید، خرمیان بر آشفتند اینان گروهی بودند كه مسلمیه عنوان داشتند.» از مناطقی كه مسعودی شرح می دهد، می توان دریافت كه كرمانشاه و حوالی آن نیز جزو‌ این دسته از خرمیان بوده اند.

خرم دینان در سال 218 در جبال به جنبش در آمده و در همدان لشكرگاه ساختند. هنگامی كه مأمون به جنگ روم رفت، در یك شب در همه جا قیام كرده  و شهرها را غارت كردند. ابن اثیر در ذیل سال 219 هجری می نویسد: ‌«در آن سال بسیاری از مردم كوهستان (زاگرس و كرمانشاهان و همدان و اصفهان و ماسبذان و بلاد دیگر) دین خرم دینان را پذیرفتند (تابع بابك شدند) همه جمع شدند و در لشكر گاه همدان لشكر زدند. مأمون سپاهی  برای سركوبی آنان فرستاد. فرمانده آن سپاه اسحاق بن ابراهیم بن مصعب (پسر عم طاهر ایرانی) امارت كوهستان(كرمانشاهان و كردستان و لرستان و همدان) را باو واگذار كرد.»

سپاه اسحاق در نهایت خرم دینان را شكست داد. یعقوبی نیز این ماجرا را نقل كرده امّا اضافه می كند كه قبل از سپاه اسحاق بن ابراهیم، سپاهی به فرماندهی «هاشم بن باتیجو» اعزام شده كه شكست خورده بود.

تنوع عقاید و مذاهب در تاریخ کرمانشاهان(2)؛ معتزله، صوفیه، یارسان

کرمانشاه را هندوستان ایران می خوانند. شاهد این مدعا، تنوع و کثرت عقاید و مذاهبی است که خصوصا پس از ورود اسلام، در کرمانشاهان رواج داشته است. در مطلب پیشین، به طور کلی به این بحث اشاره شد و همچنین، در برخی یادداشت های قبلی، به انواع فرق تشیع (و به ویژه شیعه امامیه و حتی فرق زیدیه و اسماعیلیه) و تسنن(به ویژه شافعیه و مشبهه) که در کرمانشاه قدیم رایج بوده، پرداختیم. ضمن آنکه باید اشاره شود که مذاهب باستانی ایران، به ویژه زرتشتی، مزدکی، مانوی و عقیده زروانی، با ورود اسلام به یکباره از بین نرفتند و حتی اخباری در دست است که برخی آتشکده های معروف دوران پس از اسلام، مانند آتشکده آخرین، تا سده ها بعد نیز در استان کرمانشاه برقرار و محل رجوع گسترده پیروان خود بوده اند (تلاش می شود در مطلبی مستقل، به آنها پرداخته شود).
نویسنده: ایوب صفری
http://andisheheslamabad.blogfa.com/

اما به غیر از آنچه اشاره شد، برخی از عقاید و فرق رایج در کرمانشاهان (که پس از ورود اسلام رواج داشته اند) ، به شرح ذیل می باشد:

معتزله

جرياني عقل گرا و مکتبی کلامی-فقهی كه پس از افول درعراق، تا مدتها در كرمانشاه و برخي شهرهاي ديگر ، داراي پايگاه بوده است، معتزله نام دارد. در منابع نقل شده که به غير از كرمانشاه، شهرهاي خراسان و نيز اصفهان وري، مهمترین محل حضور معتزليان بوده است. یکی از محققین به نام پطروشفسكي دركتاب "اسلام در ايران"، شهرهايي كه پايگاه معتزليان در قرن چهارم هجري بوده اند، را به غير ازري، چنين برمي شمارد: «در قرن چهارم هجري، مكاتب معتزله در قرميسين(كرمانشاهان) و اصفهان و نيشابور و برخي بلاد ديگر خراسان و گرگان و نسف (نخشب) و خوارزم نيز وجود داشته.»...

صوفيه

 به شكل فرقه اي، از قرن ششم و هفتم رواج يافت كه از آنجمله فرقة «خاكساريه» مي باشد. اين فرقه احتمالاً از اواخر قرن ششم و اوائل قرن هفتم در كرمانشاه رواج يافته و تا امروز پايگاه آن در كرمانشاه مي باشد. شكر الله سنندجي در كتاب تحفة ناصري،  گزارشي از اين فرقه ارائه نموده است. اين مورخ پس از اشاره به پيشينة‌ اين فرقه، چنين مي نويسد:«خاكساريه در اكثر شهرهاي ايران پراكنده اند، درمناطق كردنشين (كرمانشاه) نيز خانقاه و تكيه دارند. امروز عارفي روشن دل از مردم كرماشان بنام حاج ميرطاهر نقيب سر سلسلة خاكسار جلالي است.».

متذکر می شود که عرفا و صوفيان زيادي در كرمانشاه و دينور طي قرون نخستين اسلامي پاي به عرصة‌ حيات گذاشته اند. بسياري از مورخين قديم و جديد به پايگاه صوفيه و صوفيان در ماه كوفه اشاره كرده و دينور را يكي از مهمترین مراكز صوفيه در کل جهان اسلام، ذکر نموده اند. ثعالبي مي نويسد:«در دينور صوفيان بسيارند، و بزرگان صوفيه اغلب در اين شهر وطن دارند. و درمذهب خود با همديگر پيوسته در نفاق اند. و به كثرت صوفيان دينور مثل زنند.»

نزاع و اختلاف فرق مهم صوفیه (که در دینور و کرمانشاه ساکن بوده اند) مورد تأیید دیگر منابع و از آنجمله تاريخ بيهقي نيز قرار گرفته است.

يارسان يا فرقة اهل حق

 يكي از مسلك هاي رايج در كرمانشاه و مناطق اطراف، «يارسان» يا اهل حق است كه ديگران آنها را «علي اللهي» مي خوانند كه البته انتساب درستي نبوده و معتقدان اين مسلك، از اينكه علي اللهي خوانده شوند، ناراحتند. توضیح آنکه "علی اللهیه" و "یزیدیه" (ایزدیه) خود فرقی مستقل هستند.

فرق اهل حق بسیارند که شاخه های مهمی چون "علوی ها" خود از جریان های مهم قرون اولیه اسلامی بوده اند. اعتقادات اين فرقه به طور کلی، بر بستر عقاید غالیه اسلامی شکل گرفته و متأثر از عقايد زرتشتي، مزدكي، مانوي، مسيحي، كليمي می باشد.

البته معتقدان به مسلك يارسان، ریشه خود را به دوران پیش از اسلام می رسانند و در دوران پس از اسلام، «بهلول ماهي» را به عنوان یکی از نخستین پيشوايان خود نام مي برند و برخي از نویسندگان ملل و نحل، بر اين عقيده رفته اند كه اساساً  اين مسلك توسط بهلول شكل گرفته است. توضیح آنکه بهلول ماهي از ياران امام جعفر (ع) بوده كه باهارون الرشيد مبارزه مي كرد و از اين راه، توانست كه عده اي از مردم كرمانشاه و لرستان را بر عليه هارون الرشيد بشوراند.

برخي از محققين پارافراتر گذاشته و شكل گيري يارسان راحركتي بر عليه اعراب و بني عباس به شمار آورده اند . آنچه مسلم است، فروع اين مسلك، توسط «شاخوشين» و ديگر بزرگان فرقه در قرون بعد بنيان نهاده شده است و نقش سلطان سهاک(اسحاق) در گسترش این عقیده در کرمانشاهان و خاصه در اورامانات، غیر قابل انکار است. به علاوه انکه طايفة گوران را باید پایگاه اصلی حفظ عقیده یارسانی در سده های بعدی و تا به امروز دانست.

ادامه دارد...


لینک مرتبط:

تنوع عقاید و مذاهب در تاریخ کرمانشاهان/ كرمانشاه، هندوستان ایران

تنوع عقاید و مذاهب در تاریخ کرمانشاهان/ كرمانشاه، هندوستان ایران

نویسنده: ایوب صفری
http://andisheheslamabad.blogfa.com/

در طول تاریخ، انواع فرق؛ مذاهب؛ آراء‌ و عقاید دركرمانشاهان وجود داشته است و اگر یكی–دو فرقه را  نادیده بگیریم، تقریباً تمام مذاهب و عقاید ایران زمین، در كرمانشاه حیات داشته اند. جالب اینجاست که برخی از اعتقادات، فقط در كرمانشاهان دارای پیروانی بوده كه از آنجمله برخی از فرقه های صوفیانه و شعب «یارسان»(اهل حق) می باشد.

یادآور می گردد، مذاهبی كه تا امروز نیز در كرمانشاه دارای پیروانی بوده، امامیه، شافعیه و اهل حق می باشند. از جمله فرق تصوف نیز می توان به «نعمت اللهیه»، «خاكساریه» ، «قادریه» و «نقشبندیه» اشاره كرد . مذهب دیگری كه در ایران، فقط در كرمانشاه پیروانی دارد، یزیدیه می باشد.

ضمن آنکه ادیان آسمانی نیز در طول تاریخ در کرمانشاهان پیروان خود را داشته اند، اگرچه اتباع یهود مقیم نسبت به نصاری بسیار افزونتر بوده اند. گفته شده که مردم کرد هیچگاه به مسیحیت گرایش نداشته اند.

یهودیان که همیشه جمعیت قابل توجهی در استان کرمانشاه داشته اند، معمولا در شهرها ساكن بوده واگرچه شهرهایی مانند اسلام آباد غرب (تا پیش از انقلاب اسلامی) جمعیت یهودی قابل توجهی داشته اند لیکن در طول تاریخ، بیشتر تمركز آنها در شهرهای كرمانشاه و سرپل ذهاب بوده است. گفتنی است که یهودیان تا پیش از انقلاب اسلامی، محلاتی را به خود اختصاص داده و حتی قبرستان مخصوص به خود نیز داشته اند.

وجود این تعداد از عقاید گوناگون موجب گردیده تا كرمانشاهان را هندوستان ایران بدانند. سلطانی محقق كرد می نویسد:«بقول میر عبداللطیف شوشتری در تحفة العالم، كرمانشاهان كه هندوستان ایران خوانده می شود از لحاظ تنوع آراء و عقاید و حضور ادیان و مذاهب الهی و فرق مختلف سیمایی دیدنی و شنیدنی دارد و نمونه بارز تمدن و فرهنگی كهن سال است كه در بطن مسائل اجتماعی آن، مكاتب اعتقادی گوناگون در كمال آزادی و فراغ بال رشد و بالندگی داشته اند.»

نکته ای دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که عقاید بسیاری، در دوره ها و مقاطع خاص تاریخی در کرمانشاهان وجود داشته اند که امروزه دیگر اثری از آنها نیست ، مانند «خرمیّه» كه در قرون اولیه اسلامی رواج داشته و تا سده چهارم هجری از میان رفته است.

غیر از ادیان الهی و مذاهب شیعه و سنی، آراء، عقاید و مذاهب دیگری نیز در كرمانشاه وجود داشته كه در یاداشت آتی به آنها اشاره خواهیم کرد.

وجه تسمیه و اسامی مختلف طاق بستان در طول تاریخ

اندیشه اسلام اباد غرب: یکی از کاربران علاقمند و مطلع در تاریخ کرمانشاهان، سوالی را در خصوص وجه تسمیه طاق بستان مطرح نموده که بهانه نگارش یادداشت حاضر گردید. سوال این کاربر ارجمند و توضیح تفصیلی مدیریت اندیشه اسلام آباد غرب درخصوص اسامی مختلف و وجه تسمیه طاق بستان در طول تاریخ را در ادامه ملاحظه می نمایید:

http://javanonline.ir/images/docs/000522/n00522647-b.jpg

* سوال کاربر گرامی به نام "محمد" :

آقاي صفري سلام. نام (تاق و سان) به معني (طاق و سنگ) از كي به وجود آمد و چه كسي اولين بار آن را در كتابش ذكر كرد؟


پاسخ ایوب صفری

در منابع تاریخی، برای برخی اسامی و اصطلاحات جغرافیایی، وجه تسمیه ها ، تلفظ ها و حتی اسامی مختلفی وجود دارد. دلیل این اختلاف، تفاوت اسامی در دوره های مختلف تاریخی، تفاوت در گویش ها و نیز عدم اطلاع محققین از از وجه تسمیه و اصل نام ها بوده که در نتیجه، مولفین مختلف، براساس برخی شواهد و نیز به دلیل تفاوت در خاستگاه و آبشخور فکری و زمینه تحقیقی، اقدام به ارائه معانی، تلفظ ها و وجه تسمیه های متفاوتی نموده اند. به عنوان یک مثال می توان به اسامی بسیار متعدد "کرمانشاه" و معرب های آن(مانند قرمیسین، قرماسین، قرمسین، قرماشین و ..) در سده های گذشته اشاره نمود و یا از اختلاف در وجه تسمیه های ارائه شده برای "کرمانشاه" یاد کرد. توضیح آنکه ما در مطلبی مستقل به این موضوع پرداخته و بررسی کرده ایم که آیا تلفظ محلی کرماشان(که نامی قدیمی و مذکور در اوستا می باشد) صحیح بوده و یا "کرمان شاه" (منسوب به بهرام دوم یا چهارم ساسانی که لقب کرمان شاه داشته اند) و ...

در مورد طاق بستان نیز همین اختلاف وجود دارد و برخی آن را بر اساس تلفظ محلی(چنانکه شما اشاره کرده اید) مرکب از "طاق" و "سان" می دانند که اشاره به طاقی دارد که در سنگ کنده شده است. در مورد این وجه تسمیه باید توجه داشت که در منابع متقدم تاریخی ذکری از آن نگردیده و نام و وجه تسمیه ای متأخر به شمار می آید که عمدتا، محققین تاریخ کرد و کرمانشاه(که بر سرشت بومی نام ها و ... تعصبی عیان دارند)، و نیز کسانی که از منظر واژه شناسی، به تاریخ و جغرافیای تاریخی، ورود می کنند، مورد پذیرش قرار گرفته است.

ادامه نوشته

نواب ائمه و بزرگان شیعه در كرمانشاه

نویسنده: ایوب صفری
http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

مرحوم علی دوانی در كتاب «مفاخر اسلام» نام تعدادی از اساتید شیخ صدوق را ذكر كرده، آنگاه می نویسد: «جمعی ازاینان از اصحاب علی النقی و امام حسن عسگری علیهما السلام هم بوده اند [...] این عده از برجستگان مشایخ حدیث و سرآمدن فقهای ما درنیمة دوم سدة سوم هجری بوده اند [...] حسن بن علی بن حسین دینوری [...] محمد بن معقل قرمیسینی (كرمانشاهی)ابوالحسن محمد بن معقل قرمیسینی و پدرش معقل، از روات معروف بوده اند كه شیخ مفید در كتاب«اختصاص» و شیخ صدوق در «علل الشرایع» احادیثی از ائمه را به نقل از آنها ذكركرده اند.

در میان وكلاء امام زمان تا پیش از عصر غیبت، سه نفر از علماء دینور و كرمانشاه نیز وجود داشته اند.«صاحب كشف الغمه ...

ادامه نوشته

نگاهی اجمالی به تاریخ ادبیات و شعر کردی

نویسنده: ایوب صفری
http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

معروف ترین و شناخته شده ترین قالب شعری قدیمی که در میان مردم کرد رواج داشته است، «فهلویات» خوانده می شود که بنا بر شواهد موجود، از دوران باستان(به خصوص از عصر ساسانیان) در مناطق کرد نشین امروزی رواج داشته است. «فهلویات» به اشعاری گفته می شده كه به لهجه های ولایتی، در اواخر ساسانیان و قرون اولیه اسلامی در ایالت جبال می سروده اند و از فروع زبان پهلوی به شمار می آمده است. این نوع شعر اصیل ایرانی را «شعر هجایی» نیز می خوانند.

در واقع تا مدتها پس از فتح ایران به دست اعراب، در ایالت جبال( و کرمانشاهان) زبان پهلوی رواج داشته است و پس از آن که این زبان فراموش گردید، زبان كردی به عنوان میراث آن باقی ماند و تا امروز نیز زبان كردی شباهت زیادی به اصل پهلوی خود دارد.

در اواخر دورة‌  آل بویه، اشعاری به نام «بیت پهلوی» سروده می شده كه نمونة‌آن، دوبیتی های باباطاهر است. زرین‌كوب معتقد است، دو بیتی های باباطاهری همان بیت پهلوی بوده كه بر سنت «كوسان» های باستانی سروده شده است. نكتة‌مهم آنست كه بیت پهلوی به عنوان قالب شعر كردی مورد استفاده قرار گرفته و در حقیقت، اشعاری كه شعرای كرد می سروده اند،‌ با دو بیتی های باباطاهری تفاوت نداشته است.

در مورد وزن شعر كردی بعد ازاسلام نیز باید گفت، نسبت به گذشته تغییری نكرده و با اینكه شعر عروضی (به عنوان میراث عرب) در میان عده ای از شعرای كرد رواج  پیدا كرده بود، امّا بیشتر شعرای كرد، به عادت قدیم، شعر هجائی سروده اند. شعر هجائی شعری بوده كه هر مصراع آن ده، هشت و یا هفت هجا بوده كه البته شعر ده هجائی بیشتر رواج داشته است.  صفی زاده در خصوص وزن اشعار ده هجایی چنین می نویسد:« وزن آن بر طبق عروض عرب چنین می تواند باشد: فعلن مفعولن چهار بار كه اندكی شبیه بحر رجز مشطور مزمل یعنی: مستفعلا تن مستفعلا تن چهار بار است.»

در خصوص مضامین بیت پهلوی نیز باید گفت: غیر از وصف بزرگان  و نعت، صبغه ایی از عشقها و آلام صوفیانه را هم منعكس می كرد و چنانكه زرین‌كوب ‌می نویسد: «بیت های عاشقانه را رمزی از شور و جذبة درویشان دوره گرد و بی سروسامان ولایت [پهله] كه منسوب به فرقه های صوفیانه و اهل حلول و اتحاد بودند می ساخت.»

* کتاب دوره بهلول، قدیمی ترین اثر کردی باقی مانده تا به امروز

كتاب دورة‌بهلول ماهی(م 219  هـ.ق) در قرن دوم و سوم هجری بر روی پوست آهو نوشته شده و در خانقاه «شاه ابراهیمی ها» (که مریدان سادات افضلی کرند هستند) در كرمانشاه محفوظ است. كتابی دیگر نیز از همین زمان اكنون دردست بوده كه به آیین یارسان(اهل حق) و آیین ایزدی (یزیدی) مربوط است و این هر دو اثر، بسیار با ارزش به شمار می روند.

از جمله آثار داستانی باقی مانده، كه گویش نوشتاری آن به گویش كرمانشاه امروز بسیار نزدیك است، «باپیره»[1] به معنی پدر بزرگ می باشد كه زمان نگارش آن دقیقاً معلوم نیست. اشعار باقی مانده ازشعرای كرد معاصر بنی حسنویه و سلجوقیان، همچون «شاه خوشین» ،«بابا سرهنگ»، «پیر شالیار» (شهریار)، باباطاهر و دیگران نیز به لهجة‌ كلهری یا گویش كرمانشاهی، شباهت زیادی دارد.

سلسلة بنی حسنویه به زبان و ادب كردی اهمیت زیادی نشان داده و در احیای آن كوششهای فراوانی كردند. در آن دوره، سرایندگان به زبان كرد، كاملاً مورد حمایت قرار گرفتند و در نتیجه، دیری نپایید تا زبان كردی كاملاً رواج یافته و در میان   بیشتر طوایف كردی، جای دیگر زبانها را بگیرد. یكی از زبانهایی كه درمیان بخشهایی از جامعه رواج یافت، زبان عربی بوده كه با پایان یافتن قدرت عرب، به جز در میان تعدادی از علماء ، كاملاً منسوخ گردید. علی رغم رواج زبان عربی در میان برخی از علماء‌كرمانشاهی ، شعر عربی چندان رایج نبوده و حتی رواج شعر به شیوة‌ عروضی نیز تنها در حدود قرن هشتم هجری مرسوم گردیده و تا پیش از آن، بیشتر اشعار كردی، ده هجائی و در قالب بیت پهلوی بوده است

نگاهی به بازار کرمانشاه در دوران اسلامی

نویسنده: ایوب صفری

http://up.p30room.ir/uploads/13617437572.jpg

 موقعیت و اهمیت تجاری كرمانشاه، نیاز به بازارهای مناسب را ضروری می نموده و بازارهای شهر كرمانشاه(و بلکه بازارهای دیگر شهرهای امروزی استان مانند بازار طزر، بازار مرج القلعه، بازار حلوان ، بازار کنگوبار/کنگاور و خصوصا بازار دینور) در تاریخ دارای شهرت بوده اند.

تقریبا در تمام شهرهای كرمانشاهان بازارهای سرپوشیده وجود داشته است. که یکی از معروفترین آنها، بازار سرپوشیده قدیم کرمانشاه است که به صورت بازسازی شده، هنوز هم در شهر کرمانشاه باقی بوده و به "تاریکه بازار" معروف است. این بازار بزرگ که مورد توجه بسیاری از مورخین قرار گرفته است(با نوع معماری كهن خود که هنوز هم آثار آن برجای مانده) نشان از فعالیت تجاری وسیع در كرمانشاه، همچون ری و همدان و شوش در قبل از دوران اسلام و اصفهان و شیراز و كرمان و تبریز در دوره های پس از اسلام، دارد.

برخی از پادشاهان نیز به ایجاد و توسعة بازار در كرمانشاه اهتمام داشته اند، از آن جمله عضدالدوله و بدر بن حسنویه می باشند. در دوره استیلای بنی حسنویه، در کرمانشاه بازارهایی دولتی ایجاد شد كه اجناس را به قیمت ارزان در اختیار مردم قرار می دادند. در این بازهارها كلیة اشیاء و مواردی كه در شهرها، برای خرید مورد نیاز بود، عرضه می شده است.

منابع تصریح کرده اند که بدربن حسنویه، تمام مایحتاج مردم شهر کرمانشاه را به ارزانترین قیمت در بازار دولتی کرمانشاه گرد آورد و همه كسانی كه از خزانة اموال (اموال دیوانی) مقرری خود را به طور ثابت دریافت می داشتند، را موظف نمود که تمام آن را در این بازار به مصرف خرید اجناس و اشیاء مورد احتیاج خود برسانند.

نکته دیگر آنکه، براساس نوشتة احسن التقاسیم، بازار کرمانشاه در اطراف مسجد جامع شهر واقع بوده است و البته عمده اهمیت آن، به جهت معاملات و مبادلات تجاری با کاروان های بازرگانی بوده است که در طول شاهراه شرق به غرب، تردد می نموده اند.